نشان تجارت - انقلاب فرانسه (French Revolution) یکی از بزرگترین و مهمترین رویدادهای تاریخ جهان مدرن است که بین سالهای ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ میلادی رخ داد و ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فرانسه و اروپا را بهشدت دگرگون کرد. این انقلاب، پایانی بود بر سلطه نظام پادشاهی و فئودالی و سرآغاز دوران نوینی از دموکراسی، جمهوریت، حقوق بشر و آزادیهای مدنی.
تاریخدانها در مورد دلایل اقتصادی و سیاسی موثر در وقوع انقلاب فرانسه با یکدیگر اختلاف نظر دارند، اما در مجموع میتوان گفت که عوامل زیر در این موضوع نقش تاثیرگذاری داشتهاند:
• کشور بعد از جنگهای قرن ۱۸ میلادی و بدهیهای فوقالعاده سنگین ناشی از آن، شرایط وخیمی پیدا کرده بود. سوءمدیریت نظام پادشاهی شرایط را بدتر نیز کرد.
• علیرغم فشار اقتصادیای که عموم مردم تحمل میکردند، طبقه اشراف به خصوص لویی شانزدهم و ماری آنتوانت در ورسای ولخرجیهای زیادی میکردند.
• بالا بودن نرخ بیکاری و افزایش قیمت نان باعث شد تا بیشتر هزینهها صرف غذا شود و فرصتی برای هزینه کردن در سایر بخشهای اقتصادی نباشد.
• قحطی و سوءتغذیه احتمال ابتلا به بیماریهای مختلف و مرگ را افزایش داده بود.
• تنفر از سلطنت مطلق پادشاه.
• نارضایتی روستاییان و کارگران از نظام اربابی.
• خشم مردم از امتیازات ویژه روحانیون.
• متمایل بودن مردم به سمت آزادی و جمهوریخواهی.
• نفرت از پادشاه به دلیل اخراج سیاستمدارانی همچون ژاک نِکِر که برای حق مردم میجنگید.
• در نهایت، ناتوانی لویی شانزدهم و مشاورانش در مرتفع کردن مشکلات نام برده شده.
کلیسای کاتولیک در آستانه انقلاب فرانسه، علیرغم بروز نشانههای رو به رشد، روحانیتستیزی نزد برخی طبقات نخبه، موقعیت ممتاز خود را در کشور حفظ کرده بود. از مجموع جمعیت حدود ۲۸ میلیون نفر نفوس فرانسوی، بیش از ۹۹ درصد بهعنوان کاتولیک تعمید داده شده بودند و تنها اقلیتهای کوچک پروتستان، کالوینیست و لوتری و همچنین یهودی در مناطق خاص زندگی میکردند. دستگاه روحانیت کاتولیک با حدود ۱۷۰٬۰۰۰ عضو یک نهاد بزرگ مذهبی بود که تا ۴۰ درصد اراضی در بخشهایی از شمال فرانسه را در اختیار داشت. اسقفها توسط پادشاه از میان نجبا منصوب میشدند و مناصب کلیدی دولتی در دستشان بود. کلیسا از طریق امتیازات مالیاتی و «هدایای آزاد» که نهاد سلطنت میگرفت، نفوذ سیاسی قابل توجهی اعمال میکرد.
در میان مردم عادی، کاتولیسیسم همچنان نقشی حیاتی در زندگی روزمره را داشت. مشارکت در مراسم چهل روزه در مناطق روستایی بیش از ۸۰ درصد جمعیت تقریباً از سوی همه مردم انجام میشد. کتابهای مذهبی پرفروش بودند و تقاضا برای کشیش شدن تا حدود سال ۱۷۵۰ بالا بود. با این حال از دهه ۱۷۵۰، جذب روحانیت شدن و استفاده از ادبیات مذهبی در وصیتنامهها نزد نخبگان شهری به شدت کاهش یافت.
حملات به روحانیت هم از بیرون و هم از درون کلیسا رو به فزونی گذاشته بود. روحانیون و خود مسیحیت هدف حملات و انتقادات فیلوزوفها در دهههای ۱۷۵۰ تا ۱۷۶۰ بودند. قضات پارلمانها امتیازات و زمینهای کلیسا را مورد حمله قرار میدادند و مردم را تشویق میکردند که عشریه نپردازند. درون کلیسا، یانسنیستها در دهه ۱۷۶۰ که مشخص شد یسوعیها به جای پادشاه فرانسه، به پاپ سوگند وفاداری میخوردند و به سرکوب آنان کمک کردند. این ضربهای بزرگ بر آموزش مذهبی وارد آورد. نارضایتی در میان کشیشان (ادارهکنندگان کلیساهای کوچک) نیز رو به افزایش بود، اینان مالیات سنگینی میپرداختند، ولی صومعهها ثروتمندتر و ثروتمندتر میشدند.
• بحران مالی
پس از اینکه اصلاحات کشاورزی تورگو شکست خورد و منجر به جنگ آرد شد، او به تاریخ ۱۲ مه ۱۷۷۶ بهطور ناگهانی از سمتش برکنار و برنامههای اصلاحی بزرگش عمدتاً کنار گذاشته شدند. با این حال، سقوط تورگو بازگشت کامل به وضع سابق نبود. لوئی شانزدهم برای وزیر مالیه جدید خود، به سراغ ژاک نکر، منتقد بزرگ تورگو، رفت. نکر که بانکداری ژنوی بود، سیاستهایی عملگراتر، اما نوآورانه را دنبال میکردند. او یک عامی، خارجی و شگفتآورتر از همه، یک پروتستان بود.
نکر معتقد بود که میتواند با کاهش هزینههای زائد و حذف مناصب غیرضروری، مشکلات مالی را حل کند. او امیدوار بود بتواند از مواجهه با پارلمانها و افزایش مالیاتها اجتناب کند. نکر ریزجزئیات بودجه و هزینههای نظام سلطنتی را در دسترس عموم قرار داد تا نشان دهد که دولت قابل اعتماد است. اما مشکل فوری پیش پای او تأمین مالی درگیری فرانسه در جنگ استقلال آمریکا بود. پس از پیروزی بزرگ آمریکاییها بر بریتانیا در ساراتوگا در اواخر سال ۱۷۷۷، لوئی شانزدهم فرانسه را بهطور آشکار با آمریکاییها علیه بریتانیا متحد کرد. جنگ نیازمند سرمایهگذاری عظیم در نیروی دریایی و استخدام دریانوردان ماهر بود و نکر وامهای کلانی گرفت که بدهی فرانسه را به شدت افزایش داد.
• مجمع اعیان و بحران
کالون طرفدار سلطنت مطلقه بود و با دفاع از قدرت پادشاه و اصول نظام موجود برای خود نامی دست و پا کرده بود، اما حالا میبایست راهی برای تغییرش مییافت. او در نطقی طولانی به سال ۱۷۸۶ طرح اصلاحات رادیکالی را به لوئی شانزدهم پیشنهاد کرد و خواستار لغو امتیاز مالیاتی اشراف و روحانیون و جایگزینی نظام مالیاتی پیچیده فعلی با نظام مالیاتی واحد بر تمام مالکان زمین شد. او همچنین پیشنهاد کرد مجامع استانی با حضور نمایندگان طبقه سوم برای مشورت در خصوص سیاستها تشکیل شود.
برای تصویب این اصلاحات، کالون نیازمند تشکیل مجمع اعیان متشکل از اشراف، روحانیون، قضات و مقامات برجسته بود تا این طرح را تصویب کنند. پادشاه با اکراه پذیرفت و مجمع اعیان در فوریه ۱۷۸۷ تشکیل شد. با این حال، اعیان طرح کالون را رد و اعلام کردند که تنها مجلس مطبقات میتواند مالیاتهای جدید را تصویب کند. مجلس طبقات، شورایی متشکل از نمایندگان سه طبقه جامعه بود که به ندرت فراخوانده میشد. اعتراضهایی نیز در مورد تهدید وسیعتری که اصلاحات کالون برای امتیازات اشرافی و سلسلهمراتب جامعه فرانسه ایجاد میکرد، به وجود آمد.
• خشونتها و انتخابات مجلس طبقات
در تاریخ هفتم ژوئن ۱۷۸۸، مردم شهر گرونوبل در استان دوفینه برای مخالفت با تلاشهای دولت برای تحمیل اصلاحات قضایی خیابانها و دروازههای شهر را مسدود کردند. آنان با سنگ به سربازان پادشاه حمله برده و قوای دولتی نیز بر آنان آتش گشودند. خانه فرمانده سلطنتی غارت شد و او چارهای نیافت جز اینکه قضات بازداشتی را آزاد کند. این واقعه اولین شورش بزرگ خشونتآمیز انقلابی در فرانسه بود.
این وقایع در حالی روی دادند که دو برن و لاموانیون پیشبینی کرده بودند مردم عادی از اصلاحاتشان حمایت خواهند کرد. پس از این اتفاقات، قاضی محلی ژان ژوزف مونیه که عضو طبقه سوم بود، با حضور طبقات ممتاز و مقامات محلی جلسهای تشکیل داد و خواستار اصلاحاتی همچون برپایی مجمع ملی شد.
بحران مالی همچنان دامنگیر سلطنت و خزانه عملاً خالی بود. چارهای جز بازگرداندن وزیر مالیه سابق ژاک نکر وجود نداشت و او اوت ۱۷۸۸ به جایگاه خود بازگشت تا وامهای کوتاه مدتی دریافت کند. بحران سیاسی و مالی، همزمان شد با بحران ناشی از رشتهای از برداشت ناموفق محصول که کمبود غلات و افزایش قیمت نان را سبب شد. این اوضاع بیثباتی را تشدید کرد، زیرا دهقانان در تنگنا بودند و از گرسنگی میترسیدند. مقامات محلی نمیدانستند چگونه واکنش نشان دهند. آمادهسازی برای تشکیل مجلس طبقات در ۱۷۸۹ در چنین شرایط آشفتهای صورت میگرفت.
در نهایت لوئی و نکر طرف عوام را گرفتند و اعلام کردند طبقه سوم، ششصد نماینده خواهد داشت به اندازه مجموع دو طبقه دیگر، اما اشراف و روحانیون میتوانستند بهعنوان نماینده طبقه سوم نامزد شوند. همچنین مشخص نکردند که این مجلسی یکپارچه خواهد بود، هر طبقه جداگانه رای خواهد داد. قرار شد شوراهای منتخبی نمایندگان هر منطقه را انتخاب کنند. این انتخابات در ژانویه ۱۷۸۹ در برتانی به خشونت کشیده شد، ولی در مناطق دیگر اوضاع آرامتر بود. قوانین برای دو طبقه ممتاز منجر شد اشراف بلندمرتبه و محافظهکار و روحانیون فقیرتر نمایندگان بیشتری داشته باشند، چون تعداد کشیشهای روستایی به مراتب بیشتر از اسقفها بود.
در طبقه سوم، نیاز به نوشتن عریضه باعث شد اغلب افراد باسواد بتوانند نامزد شوند. بیش از نیمی از نمایندگان طبقه سوم قضات و وکلا بودند. تحصیلکردگانی، چون پزشکان و استادان نیز نماینده داشتند، اما تعداد کمی بازرگان بودند. میرابو ابتدا برای کسب کرسی در طبقه اشراف تلاش کرد، اما وقتی شکست خورد، بهعنوان نماینده عوام وارد مجلس شد. در طول انتخابات، میلیونها نفر برای اولین بار تجربه بحثهای آزاد سیاسی را به دست آوردند. طبقه سوم میترسید ممتازین مانع برابری و اصلاحات شوند. نخبگان از خشم عامه در هراس بودند. رفع تمامی این بیمها چالشبرانگیز بود. مجلس طبقات در فضایی پر از تردید برپا میشد.
دوره مشروطیت دوامی نیاورد و لوئی شانزدهم طی شورش ۱۰ اوت ۱۷۹۲ عزل و جریان جمهوریخواهی چیره شد. جمهوری اول فرانسه در ۲۲ سپتامبر ۱۷۹۲ اعلام گشت. پس از اعلام جمهوریت، مجلس قانونگذار جای خود را به کنوانسیون ملی فرانسه داد تا قانون اساسی جمهوری فرانسه را تهیه کند. لویی شانزدهم به رأی همین کنوانسیون بود که در ۲۱ ژانویه ۱۷۹۳ اعدام شد. همچنین در ۱۶ اکتبر ۱۷۹۳همسر لوئی شانزدهم، ماری آنتوانت، اعدام شد.
در سال ۱۷۹۵ میلادی، بیشتر اعضای کنوانسیون ملی را ژیروندنهایی تشکیل میدادند که از عصر وحشت جان سالم بهدر برده بودند. آنها قانون جدیدی را وضع کردند که اولین سیستم قانونگذاری دو مجلسی فرانسه را به وجود آورد. در این دوره قدرت اجرایی را پنج عضو «دیرکتوار» به دست داشتند که به وسیله نمایندگان مجلس انتخاب میشدند. ژاکوبنها و سلطنتخواهان به این قانون جدید اعتراض کردند، اما ارتش به رهبری ژنرال جوان و موفق خود ناپلئون بناپارت، به سرعت اعتراض آنها را در نطفه خفه کرد. اعضای دیرکتوار بعد از مدتی با بحرانهای مالی، نارضایتی مردم و بیشتر از همه؛ فساد سیاسی روبهرو شدند.
در سال ۱۷۹۹ و با شدت گرفتن نارضایتیها، ناپلئون کودتایی ترتیب داد و در آن رژیم دیرکتوار را سرنگون کرد و خود را اولین کنسول کشور فرانسه نامید. این اقدام، پایان انقلاب فرانسه و آغاز عصر ناپلئون به حساب میآید. در این دوران فرانسه توانست بیشتر بخشهای اروپا را تحت سلطهی خود دربیاورد.
ناپلئون بعد از به قدرت رسیدن، به مردم آزادی سیاسی نداد، اما بسیاری از تغییرات مثبت دیگری که انقلاب به همراه داشت را به همان شکل حفظ کرد. برای مثال، تمامی مردم در مقابل قانون حقی یکسان داشتند. دیگر پیدا کردن شغلی مناسب بر اساس مقام و طبقهی اجتماعی انجام نمیشد و مبتنی بر استعداد و مهارتهای هر فرد بود. روحانیون و اشرافزادگان دیگر مهمترین عضو جامعه به شمار نمیرفتند و طبقهی بورژوا جایگزین آنها شد.
امروزه با وجود گذشت چند قرن از دوران ناپلئون، تأثیر آرمانهای انقلاب فرانسه همچنان بر روی نحوهی زندگی بشر قابل مشاهده است. این تأثیر بیشتر از همه در کشورهای اروپایی، آمریکا، کانادا و استرالی به چشم میخورد. مردم در انتخاب رهبران و نحوهی اداره شدن خود نقش دارند و از حقوقی یکسان و آزادی بیان برخوردار هستند.
بسیاری از مردم به انقلاب فرانسه بهعنوان رویداد اصلی و مهمی نگاه میکنند که به این ایدئولوژیها اهمیت بخشیده است. در واقع میتوان انقلاب فرانسه را از جمله حوادث تاریخی فرانسه به شمار آورد که جهان را شکل دادند. این انقلاب به نظام قدیم، سلطنت مطلقه و نظام فئودالی پایان داد و به سمت آزادی شهروندی و دموکراسی حرکت کرد.