نشان تجارت - در جهان هنرهای تجسمی و دراماتیک هر چه یک اثر درخشانتر است با شعر مقایسه میشود. خاصیت شاعرانگی به انتقال یک مفهوم و یا انتقال یک داستان یا ایجاد یک اثر هنری با کلمات و موتیفهای موجز است. از این دریچه میتوان گفت هر تابلویی نقاشی نیست، هر ساختمانی معماری نیست، هر لباسی طراحی لباس نیست و در همین راستا هر فیلمی سینما نیست.
موتیفها و جزییات در هنرهای مختلف حرکت میکنند، از داستان به نقاشی و مجسمه میآیند و از آنجا در معماری و طراحی لباس حرکت کرده و در عرصهی جامعه تجسم میابند، همچنین به حرکت خود ادامه میدهند و در سینما از چینش و کنار هم قرارگیریشان جهان و داستان جدیدی متولد میشود.
هر اثر تازه خلق شده در ارتباط دو سویه با جامعه بشری و هنرهای مختلف قرار دارد. موتیفها و ساختار معماری با موتیفها و ساختار طراحی لباس در ارتباطی در هم تنیده به یک استایل و سبک زندگی تبدیل و دیده میشوند.
طراحی لباس و معماری به روشهای بسیار ساده و اساسی با هم مرتبط هستند. به طور سنتی، یک استایل و یک معماری هر دو در خدمت سبک زندگی انسان هستند. استایل لباسها برای پوشیدن در اختیار مردم قرار میگیرد. معماری خانهها برای زندگی در اختیار افراد. با این حال، ثابت شده است که تعاریف استایل لباس و معماری چندان ساده نیست. جنبهی خلاقانهی آنها تعاریف فوق را پیچیده میکند. با ظهور آوانگارد و ساختارشکنیگرایی، استایل لباس و معماری بیشتر به یک بیان خلاقانه ناب و شاعرانه تبدیل میشوند. موجزانه، هم یک اثر هنری و هم یک اثر کاربردی هستند.
ارتباط بین معماری و طراحی لباس یک مفهوم جدید نیست. در طول تاریخ، ما میتوانیم مواردی را پیدا کنیم که یک رشته بر دیگری تأثیر گذاشته است. در تمدنهای باستانی، طراحی ساختمانهای بزرگ به وسیلهی پارچه پوشکردن سازههایشان، همچون لباس شکل میگرفت و با استفاده از نقوش پرآذین در نقشهای پارچه تاثیرگذار میشد. برعکس، لباسهای پیچیده الهام بخش جزئیات عناصر معماری بودند. با این حال، تنها در قرن بیستم بود که تلفیق صریح بین معماری و طراحی لباسِ منحصربهفرد، واقعا شروع به ظهور کرد.
طراحی لباس و معماری به طور مداوم هدف اصلی خود یعنی عملی بودن و سادگی را به چالش میکشند. در این فرآیند، آنها به تقاطع بین زندگی روزمره و شکل هنری مواجه میشوند و دوباره ساخته میشوند. اگرچه ارتباط بین معماری و استایل لباس در گذشته ضعیف بود، اما امروزه ایدههای مدرن طراحی لباس به طور مستقیم تحت تأثیر روحیه خلاقانهی بسیاری از آثار معماری قرار دارند.
استفاده از موتیفهای معماری در نقوش پارچههای انتخاب شده توسط یک طراح در طراحی یک لباس، نقش پررنگی در معنا بخشیدن به استایل لباس دارد. فرمدهی و رنگبندی فضاهای مختلف در یک اثر معماری، می-تواند برگرفته از چینش یک استایل لباس باشد که یک هویت مستقل را میسازد. این همان نکتهای است که پلی میشود بین طراحی لباس و معماری، که به ارتباط دوسویه آنها هویت هنری میبخشد.
زاها حدید یکی از پیشگامان پل زدن بین طراحی لباس و معماری بود. برخی از آثاری که سبک او را نشان می دهند عبارتند از: مرکز حیدر علی اف و کهکشان سوهو.
زاها حدید علاوه بر داشتن نمونه کارهایی پر از معماری نفسگیر، با بسیاری از مراکز طراحی استایل لباس برای طراحی کفش و کیف نیز همکاری کرد. در این موارد به روشنی از پروژههای معماری حدید الهام گرفته شده. تلفیق بین استایل و معماری، طرحهای منحصر به فردی را ایجاد میکند.
با وجود اینکه او از مواد سخت در معماری خود استفاده کرده است، معماریش همچو یک طراحی لباس بسیار نرم، لطیف و روان جلوه داده شده، گویی اسکلت معماریش را با پارچهها به هم دوخته و بر تن بدن معماریش کرده است. در این شیوه بدن آدمی سازهی معماری است که برای آن لباس طراحی میشود و سازهی معماری بدن است که برای آن لباس دوخته میشود.
وقتی معماری و طراحی لباس را تا نهایت بافت و استخوان آشکار میکنیم، شباهت نهایی جایی است که در دل یک نیاز مشترک نهفته است – زیبایی و ماندگاری.
این دو شکل از طراحی (معماری-لباس) همگام با نیازهای اولیه زندگی بشر تکامل یافتهاند. اما هر دو به چیزی بسیار وسیعتر و بزرگتر تبدیل شدهاند.
چیزی که به عنوان نیاز هویت بخشیدن به بدن شروع شده، توسط فرهنگ، آب و هوا و مکان تغییر کرده. هر فرهنگی هویت خود را ایجاد کرده. لباسها و ساختارها برای بیان فردیت، تشابه، و تفاوت از فرهنگهای دیگر ایجاد شدهاند، اما توامان باید برای یک موقعیت جغرافیایی نیز کاربردی باشند. با گذشت زمان، هویتهای فرهنگی، فراوان در هم تنیده و به سبکی مشترک در سراسر جهان تبدیل شده است. با این نگاه، میتوان دید که معماری و طراحی لباس، بسیار متنوع، گسترده، بینافرهنگی و قالبناپذیر هستند و اساسا یکی شدهاند.
وقتی به نیاز اولیه (زیبایی و ماندگاری) و عناصر اساسی طراحی برمیگردیم، به راحتی میتوان فهمید که چگونه تفاوتها و تشابههای تصویری هر دو زمینه برای یک طراح هیجانانگیز هستند. در حالی که طراحی-لباس ممکن است زودگذر و معماری دائمیتر باشد، اما هر یک از این هنرها هویت هنری با ایستایی، اعتماد به نفس و توانمندی را، به صورت تصویری مستقل برای خود به ارمغان میآورند. هر سبک، احساسات و علایق خوشآیند، منحصربهفرد و خاصی را برای پوشندهی آن یا ساکن آن بر میانگیزد.
در هستهی اصلی معماری و طراحی لباس، جستجوی زیبایی و بیان نهفته است. معماران و طراحان لباس هدف مشترکی برای ایجاد طرحهای بصریه چشمگیری دارند، که احساسات را بر میانگیزد و جوهر دیدگاه آنها را به تصویر میکشد. مفهوم "فرم از عملکرد پیروی میکند" در هر دو رشته رایج است.
علاوه بر این، مفهوم داستانسرایی، هم در معماری و هم در طراحی لباس معاصر عمیقا ریشه دوانده است. در معماری، ساختمانها اغلب تاریخ، فرهنگ و هویت یک مکان را روایت میکنند، در حالی که در طراحی لباس میتوان داستانهایی در مورد پوشنده، طراح یا روندهای غالب اجتماعی را دید و شنید. این تأکید مشترک بر داستان درونی و بیان آن، امکان ادغام یکپارچهی ایدهها بین معماری و طراحی لباس را فراهم میکند. فضاهای معماری و لباسهایی که هویت طراحی لباس را دارا هستند، به شبکهی به هم پیوستهای برای قصهگویی و تجلی خود تبدیل می شوند.
در انتها شاید بهتوان گفت معماری و طراحی لباس همچون شعری میمانند که همهی عناصر هنری، تجسمی، تصویری و دراماتیک را به صورت یکجا، استیلیزه شده و موجز دارا هستند.
ترجمه و گردآوری: مانا یزدانی امیری