کد خبر: ۵۷۶۶۱
۱۰:۴۴ -۰۱ آذر ۱۴۰۳

نگاهی به فرآیند توسعه اقتصادی چین

مصطفی مالکی*

در خصوص توسعه اقتصادی چین باید نگاهی شرف به تمام ابعاد تاریخ آن داشت . کشوری که در طول بیست و یک قرن گذشته ، هجده قرن دارای بیشترین نرخ رشد اقتصادی بوده است . کشوری که در طول تاریخ به عنوان مهمترین و بزرگترین تولید کننده کالا و محصولات شناخته شده بوده است . وجود جاده ابریشم موید این مهم است که تجارت چین و کشورهای حوزه این شاهراه چه در زمین و چه در دریا به اندازه ای وسیع ، بزرگ ، دارای اهمیت و ذینفعان گوناگون بوده است که برای آن یک شاهراه طراحی شده تا این مبادلات با بیشترین سرعت و کمترین هزینه انجام شود . از چینی چین تا ابریشم و از محصولات ساخته شده تا صنایع دستی، انبوهی از کالاهای بود که چین به دنیا عرضه میکرد . در این رهگذر و در طول تاریخ مردم چین به خوبی راه و رسم تولید و تجارت در سطح بین المللی را آموخته و آن را سر لوحه زندگی خود قرار داده اند .

شناخت دقیق تاریخ و فرهنگ هر کشور میتواند کمک بزرگی به ایجاد تصویر واقعی از توانمندی و تخصص مردمان آن سرزمین ارائه دهد  به طوریکه حتی امروز برای ورود به یک بازار جدید به سراغ جامعه شناسان ، فلاسفه و تاریخ خوانده ها میروند تا بتوانند ویژگیهای جامعه شناختی یک بازار را شناسائی و بر اساس آن مدل های استراتژی ورود به بازار را طراحی کنند ، شاید ساده ترین این ابزارهای همان مدل هافستد است که برای بسیاری از ما به عنوان یک ابزار کاربردی به صورت روزانه مورد استفاده قرار میگیرد .

از این رو شناخت دقیق تاریخ چین میتواند کمک شایانی به چگونگی سیر موفقیت این کشور داشته باشد .

در این سطور سعی میکنم تا از زاویه ای دیگر به این موضوع نگاه کنم.

ابتدا باید به تاریخ پر فراز و نشیب چین نگاه کنیم که در طول هزاران سال کمترین میزان تهاجم به دیگران را داشته و در عوض همواره در طول تاریخ مورد تاخت و تاز کشورهای مختلف قرار گرفته است . اما چین چه سیاستی را اتخاذ کرده تا از گزند این ناملایمات جان به در برد ؟
مکانیزم گلبول سفید ، وقتی که یک میکروب وارد بدن میشود ، بدن چه واکنشی نشان میدهد ، گلبول های سفید آن تازه وارد مهاجم سرسخت را احاطه میکنند ، به تدریج آن را محصور میکنند و در نهایت به جزئی از بدن تبدیلش میکنند حتی اگر تازه وارد یک شی خارجی مثلاً یک تیغ گیاه یا حتی ترکش یک نارنجک باشد . بعد از چند سال یا آن تیغ گیاه در بدن حل میشود و دیگر اثری از آن نیست یا اینکه آن شی خارجی ، جزئی از بدن میشود و دیگر هیچ یک از خواص قبلی خود را ندارد .

پنجاه و شش قوم مختلف در چین امروز زندگی میکنند که دیگر هیچ کدام از ویژگی های تاریخی خود را ندارند

  1. هان (Han): اقلیت هان بیشترین جمعیت در چین را تشکیل می‌دهند و حدود ۹۱٪ از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند. زبان رسمی کشور نیز زبان هان است.
  2. مغول (Mongol): این اقلیت در اطراف منطقه ذاتی مغولستان در شمال چین و در دیگر مناطق نیز زندگی می‌کنند.
  3. تبتی (Tibetan): اقلیت تبتی در منطقه تبت و دیگر مناطق با اقلیم کوهستانی زندگی می‌کنند. زبان تبتی نیز از زبان‌های اصلی این اقلیت است.
  4. ایغورها (Uighur): اقلیت آذربایجانی در اقلیم‌های غربی چین، به خصوص در منطقه شینجیانگ، زندگی می‌کنند. زبان آذربایجانی به عنوان زبان اصلی این اقلیت شناخته می‌شود.
  5. هوی (Hui): اقلیت هوی به عنوان مسلمانان چین شناخته می‌شوند و در سرتاسر کشور زندگی می‌کنند. آن‌ها برخی از ویژگی‌های فرهنگی و مذهبی با اقلیت هان دارند.
  6. زهانگ (Zhuang): این اقلیت در منطقه گوانگشی جنوبی چین زندگی می‌کنند و دارای فرهنگ و زبان خود هستند.
  7. میاو (Miao): اقلیت میاو در جنوب چین و منطقه گویچو زندگی می‌کنند و دارای فرهنگ و زبان خود هستند.
  8. کره‌ای (Korean): اقلیت کره‌ای در مناطق شمال شرقی چین، نزدیک مرز کره شمالی و کره جنوبی، زندگی می‌کنند.
  9. دای (Dai): این اقلیت در جنوب چین و مناطق مرزی با کشورهای همسایه چین مانند میانمار و لائوس زندگی می‌کنند.
  10. یی (Yi): اقلیت یی در مناطق جنوب غربی چین، به خصوص در استان یونان و سیچوآن زندگی می‌کنند.
  11. قزاق (Kazakh): اقلیت قزاق در منطقه شینجیانگ و دیگر مناطق غربی چین زندگی می‌کنند.
  12. مانچو (Manchu): اقلیت مانچو تاریخی‌ترین اقلیت چینی است و در مناطق شمال شرقی چین زندگی می‌کنند.

این فهرست تنها یک نمای کلی از اقوام چین است، و چین دارای اقوام و اقلیت‌های بسیار دیگری نیز می‌باشد. همچنین، این اقوام ممکن است فرهنگ‌ها، زبان‌ها، و تاریخ‌های مختلفی داشته باشند.

به منظور حصول اطمینان از زندگی ۵۶ گروه قومی چین ، دولت یک سری سیاست ها از جمله مواردی را برای تأمین برابری و وحدت اقوام ، ارائه استقلال منطقه ای به اقلیت های قومی و ترویج احترام به ایمان و آداب و رسوم قومی ارائه داد. در میان اینها سیاست استقلال منطقه ای برای اقلیت ها اساسی ترین موضوع است. براساس این سیاست، پنج منطقه خودمختار؛ مغولستان داخلی ، سین کیانگ ، گوانگسی ، نینگشیا و تبت ، و همچنین بسیاری از بخش های دیگر راه اندازی شدند. با راهنمایی دولت چین ،اقلیت های قومی که به آنها استقلال منطقه ای داده شده، حق دارند که امور خودشان را خودشان تعیین کنند. اما نکته مهم این است که اقلیت های چینی به همراه مردم هان، تلاش های زیادی برای ساختن یک چین مرفه انجام می دهند و دیگر خود را یک مهاجم یا دشمن نمیدانند و برای توسعه چین واحد تلاش میکنند .

این موضوع یکی از مهمترین ویژگی های تاریخ توسعه در چین است که به جرات میتوان گفت در هیچ کشوری در دنیا چنین چیزی وجود ندارد ، مصداق بارز این رفتار چینی ها در بازی وی چی که محبوب ترین بازی در چین است مشاهده میشود ، در این بازی ، برد مطلق و باخت مطلق وجود ندارد ، بر خلاف شطرنج که یک نفر برنده و یک نفر بازنده است ، برنده برای برد خود حتی وزیر را قربانی میکند و بازنده برای ترس از ننگ باخت شاه را سرنگون میسازد ، اما در بازی چینی ، کسی برنده مطلق نیست و کسی بازنده نهائی نامیده نمیشود ، مفهوم بازی برد-برد در این شیوه به خوبی آشکار است و این نکته مهمی است که از دید هنری کسینجر در کتاب ” چین ” ایشان مفغول نمانده است .

اما از زمانیکه سیاست های سوسیالیستی در چین به وجود آمد ، همواره این سوال مهم پیش آمده که آیا بروز این سیاست ها عامل موفقیت چین بوده یا سابقه تاریخی این کشور مانع از قدرت نمائی این نحله فکری شده است ؟

سوال مهمی است ، زیرا کره شمالی یا کوبا یا حتی روسیه بعد از سالها که از اتخاذ سیاست های سوسیالیستی فاصله گرفته اند شکست تلویحی این تفکر را در عمل به اثبات رسانده اند اما در خصوص چین شاهد هستیم که نه تنها این سیاست شکست خورده نامیده نمیشود ، بلکه حزب به عنوان مهمترین رکن در کلان مدیریت ، با قدرت در حال صحنه گردانی است و این پارادوکس آشکار قابل بحث به صورت جدی میباشد .

دای مو سای به عنوان یکی از مهمترین تئوری پردازان در این حوزه معتقد است سیاست های حزب به تنهائی عامل موفقیت این کشور تلقی نمیشود بلکه تغییرات اساسی ذیل این بنیان فکری باعث شده تا چین به اوج قدرت و اقتدار برسد ، در این رهگذر سه عامل به عنوان مهمترین خصلت عنوان شده است که عبارتند از:

۱ – پایبندی به مسیر خود

۲ – پایبندی به شجاعت در خلاقیت

۳ – پایبندی به دید جهانی

و بر اساس این سه دستور ، هجده فصل برای توسعه چین ذیل تفکر سوسیالیستی عنوان میکند و همچنین برنامه های توسعه پنج ساله را بر اساس واقیعت ها و توانمندی های این کشور تدوین و اجرا نمودند .

نتیجه این برنامه ریزی خود را به صورت تغییرات ادواری اما زیر بنائی نشان داد .

  • تبدیل چندین نظام اقتصادی دولتی به نظام ملی جمعی
  • تبدیل نظام پراکنده محلات و به نظام متمرکز کلان
  • تدوین نظام واحد نیروی انسانی
  • تنظیم بازار تحت کنترل دولت به برنامه ریزی فرمانی

به عنوان اولین گام های تغییرات بزرگ تعریف و اجرائی شد ، نتیجه این اقدامات به مفهومی به نام

” نظام اقتصادی برنامه ریزی واحد “

منجر گردید . که در این نظام مدیریت ، تمام آنچه باید برای توسعه کشور انجام میگرفت ذیل یک ساختار منسجم و ملی برنامه ریزی و اجرائی میگردد . در این فضا است که تعدد قوانین ، گروهان ذینفع ، اولویت های بومی و منطقه ای ، و هزاران تصمیم خرد غیر هم راستا ، جای خود را به یک برنامه ریزی کلان و در سطح ملی و با قابلیت اجرا که مبتنی بر واقعیت های موجود است گرفته ، لذا فرآیند توسعه با توانمندی های موجود ملی و در راستای سه اصل فوق الذکر شکل میگیرد . در این رهگذر پایش دائمی فرآیند  باعث شده تا اصلاحات برنامه به سرعت تدوین و در برنامه های بعد به عنوان قانون ، تعریف شود .

همچنین در حوزه شناخت نقاط ضعف و تبدیل آن به فرصت ، چهار رکن به عنوان خطوط توسعه تعریف گردید که عبارتند از :

  • کشاورزی مدرن
  • صنعت مدرن
  • دفاع ملی مدرن
  • علوم و فناوری مدرن

این چهار عامل میتواند به عنوان مهمترین عامل شکست سیاست های توسعه گرانه معرفی گردد ، زیرا اگر کشوری در تامین غذا ، امنیت ، اقتصاد و دانش ناتوان باشد ، دچار افت سرمایه اجتماعی شده و این آفت باعث ایجاد چولگی نظام مدیریت میگردد و درنهایت مردم برای تامین امنیت خود در بخش های مختلف رو به گروه های معارض میآورند و در این شرایط هرج و مرج ، اولین ارمغان این رویکرد خواهد بود . و این در شرایطی است که مهمترین وظیفه دولت تامین همین موضوع است .

بر همین اساس و بعد از تامین چهار رکن وظایف حاکمیتی ، نظام مدیریت در چین به سمت بازتعریف راهبردهای توسعه ای خود تحت عنوان

” راهبرد توسعه دوقدمی ”

کرد . این راهبرد جدید دو رکن اساسی داشت که عبارت بودند از :

  • اصلاح نظام اقتصادی در راستای تحقق اهداف اسناد توسعه ای
  • سیاست درهای باز به منظور بهره بری حداکثری از فضای اقتصاد جهانی

پیاده سازی و اجرای این دو رویکرد باعث شد تا چین بر اساس نظام مدیریت برنامه ریزی واحد ، بتواند سیاست های اقتصادی خود را با بیشترین سرعت و کمترین هزینه تغییر بدهد . به عنوان مثال در یک دوره دو ساله حدود هزار قانون در حوزه اقتصاد و تجارت را تغییر داد تا بتواند به عنوان عضو ناظر و سپس عضو دائم سازمان جهانی تجارت در بیاید. پس از اتمام چنین رویکری ، چین نیاز داشت تا با یک افق گشائی در حوزه های فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی بتواند فرآیند مدرنیزاسیون خود را دنبال کند به همین منظور این پارادایم شیفت عظیم در سه حوزه زیر نتایج پرباری به ارمغان آورد که عبارتند از :

  • در اقتصاد ، فرآیند های آزاد سازی سرمایه داری و سرمایه پذیری ، به منظور نیل به بازاری شدن و سرمایه دار شدن بخش های غیر دولتی و حاکمیتی در راستای تقویت بخش خصوصی
  • در سیاست با تدوین و تبیین فرضیه دموکراسی جهانی که بر عدم اشاعه هژمونی قالب تکیه دارد و نظام بین الملل را متاثر از یک فضای چند بعدی می نگرد و نه یک نظام حاکم و محکوم .
  • در فرهنگ نیز قبول کردن رهبری فرهنگی غرب به منظور شناسائی نقاط قوت و ضعف آن و ایجاد زیر ساخت تولید محتوی فرهنگی در سطح ملی و بین المللی بر اساس ویژگی های غربی اما مبتنی بر فرهنگ چینی

به دنبال تثبیت فرآیند های فوق مکانیزم ” مدرنیزه شدن چین ” شکل گرفت .

تثبیت این مرحله به معنی پارادایم شیفت جدید بود تا چین در عرصه جهانی شرکاء استراتژیکی را پیدا کند که نه تنها در حوزه اقتصاد بلکه در حوزه های غیر اقتصادی مانند حوزه فرهنگ ، سیاست ، مدیریت بتواند با ایشان حوزه نفوذ خود را گسترش بدهد و از طرفی با باز تولید ثروت ، و افزایش رفاه عمومی بتواند مردم را آماده پذیرش تغییرات جدید بکند و همچنین با تغییر رویکرد سیاست  ، لذا با اتخاذ دو سیاست جدید ،فضا را برای نیل این موضوع آماده کرد :

  • سیاست چرخه دو گانه
  • طرح احیا یک کمربند – یک جاده

طرح سیاست چرخه دوگانه ، هوشمندانه ترین طرح اقتصادی است که نگاهی درون گرا و برون ریز به اقتصاد چین دارد ، افزایش نرخ حقوق و دستمزد که به دلیل کاهش جمعیت روستا نشینان کارگر رخ داد که حتی تا پنج برابر نیروی مشابه هندی افزایش یافت ، موضوعات ذیل مسائل زیست محیطی که اجازه تولید بدون رعایت استانداردهای جهانی را نمیداد ، و همچنین به صرفه نبودن تولیداتی که در لبه های دانش نبود از یک سمت و از سوئی دیگر زیان بار بودن اقتصاد وابسته به تولید صادرات محور که در دوران کرونا به وضوح ضعف خود را در دنیا نشان داد از سوئی دیگر و همچنین بازار بزرگ داخلی چین که اگر بر مبنای فروش بیشتر که منجر به تولید زیادتر و سود آوری حداکثری میگردد به طور درست شکل گیرد ، نیاز چین به صادرات کالاهای تولیدی قطع شده و با واردات برخی کالاها به چین ، کشورهای تولید کننده برای فروش بیشتر به این بازار یک پنجمی دنیا رقابت میکنند لذا تلاقی فروش بیشتر محصولات در بازار چین و واردات حداکثری ، فرصتی را آماده میسازد تا چین بتواند هم از گزند اتفاقات ناخوش آیند مصون بماند ، هم سیاست های خود را به صادر کنندگانی که در صف ورود به چین هستند انشاء کند تا ایشان سیاست های تعدیلی در مقابل چین را به دولتهای خود تحمیل کنند.وری حداکثری مگردد آوری حداکثری میگردد

به موازات سیاست های اقتصادی ، نیاز است تا چین هم پیمانانی را در حوزه های غیر اقتصادی پیدا کند تا ذینفعانی جدید در کشورهای همسایه و منطقه بیابد که تنها مخاطب اقتصاد چین نیستند ، به عنوان مثال دانشجویان خارجی که برای تحصیل به چین می آیند و دانش جویان چینی که به دیگر کشورها عزیمت میکنند ، توسعه مناسبات فرهنگی ، ورزشی در قالب طرح های بسیار متنوع ، ایجاد کریدور های حمل زمینی و ریلی و بسیاری از مناسبات دیگر که در طرح یک کمربند – یک جاده قابل تعریف است . در کنار تمام موارد فوق این رویکرد چین را هم نباید از یاد برد که
“برنامه توسعه چین قرار نیست نظم فعلی جهان را دگرگون کند؛ بلکه ما برنامه خود را با توجه به نظم موجود تنظیم می‌کنیم.”

از جمع بندی تمام موارد فوق در می یابیم که چین چگونه چین شد .

*عضو اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین

منبع: اقتصاد ۱۲۰

ارسال نظرات
آخرین اخبار
گوناگون