کد خبر: ۲۴۷۹۱
۲۲:۵۵ -۲۱ اسفند ۱۳۹۹

لطفعلی خان زند؛ شاهزاده مثله‌شده

بحران جانشینی پادشاهان مستبد در ایران همواره بحران‌های فراگیری برای امنیت کشور ایجاد کرده است. هرج و مرج و خونریزی پس از درگذشت یک شاه در ایران مساله‌ای تکرار شونده بود و یکی از قربانیان آن لطفعلی خان زند است. وی خود نیز برای به قدرت رسیدن بسیاری از شاهزادگان زندیه را به قتل رساند، اما نهایتاً به‌دست رقیب قدرتمندش به شیوه‌ای دردناک کشته شد.

لطفعلی خان زند

نشان تجارت - خسرو سعادت - علیرضا نجفی: «یا رب سِتَدی مملکت از همچو منی / دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی / از گردش روزگار معلومم شد / پیش تو چه دف‌زنی چه شمشیرزنی» (شعر منسوب به لطفعلی خان زند)

«تا وقتی در تخت بود، از او لطف و مهربانی بسیار دیدم و هنگامی که در دربدری و فرار به‌سر می‌برد افتخار داشتم با او در یک چادر باشم. مردم لطفعلی خان را به‌خاطر صفات شایسته‌اش بسیار دوست می‌داشتند. شهامت، شجاعت و پایداری که او هنگام بلا و سختی از خود نشان می‌داد، هنوز موضوع ترانه‌های زبان فارسی است.» (سر هارفورد جونز)

لطفعلی خان زند از چهره‌های محبوب تاریخ ایران است. محبوبیت او به‌خاطر روایات و افسانه‌هایی است که درباره زندگی و مرگ دردناکش بر جای مانده است. در داستان‌ها و روایات ایرانی قصه‌های زیادی درباره چهره زیبای او و شرح دلاوری‌هایش نقل شده است، اما ورای این داستان‌ها، وی یکی از نمونه‌های بحران جانشینی در استبداد شرقی بود.

لطفعلی فرزند جعفرخان و نوه صادق خان زند بود، بنابرین او نوه برادر کریم خان زند بود. وی از طفولیت سوارکاری و شمشیرزنی آموخته بود و با شیوه‌های نبرد کاملاً آشنایی داشت. شخصیت او آرامش خاصی داشت و مهربانی‌اش بسیاری از جمله دشمنانش را شیفته خود می‌کرد. آن‌ها که از نزدیک لطفعلی خان را دیده‌اند دائماً به تضاد بین ظاهر زیبا و باطن جنگجوی او اشاره می‌کنند. مانند وزیرمختار بریتانیا که می‌نویسد: «زیبایی زنانه‌اش با دلیری و خصال مردانه‌اش تباین و تضادی دل‌انگیز را تداعی می‌کرد.»

لطفعلی خان همسری به‌نام گرشسب خانم داشت که دختر علیمردان خان زند بود و همسر اصلی وی به‌حساب می‌آمد، اما علاوه بر او همسران متعدد دیگر نیز داشت. امینه پاکروان در این باره می‌نویسد: «لطفعلی خان نیز مانند همه شاهزادگان و خانزادگان هنوز درست از کودکی پا بیرون ننهاده بود که دارای اندرون و حرمسرا شد. می‌دانیم که در جنب زنان صیغه گمنام، دختر خانی زند هم وجود داشت. لطفعلی خان همچنین دختر عموی خود مریم را به همسری گرفته بود و این زن در پرتو صفات برجسته برایش بسیار عزیز بود و پسری برای لطفعلی خان آورد.»

لطفعلی خان گاهی هم زنان را به‌زور به نکاح خود درمی‌آورد. مانند زمانی که آقا علی، خان طرفدار آغامحمد خان را سرکوب کرد و دخترانش را به عقد خود درآورد.

نخستین نبرد لطفعلی خان نبرد لار بود. او از سمت پدر مامور به فتح لار شد که والی آن سر به شورش گذاشته بود. لطفعلی خان در تصرف لار درخشش نظامی بسیاری از خود نشان داد و این امر باعث خوشنامی او در میان سپاهیان زند شد. مدت کوتاهی پس از آن عازم کرمان شد تا به فتح این شهر مهم دست پیدا کند که در میانه راه خبر فوت پدرش را شنید و در سپاهش تشتت و چندپارگی به‌وجود آمد. همین تشتت باعث شکست او شد و با فوت پدرش توطئه‌های بسیاری برای قتل و از میان برداشتن این جانشین بالقوه شروع شد. لطفعلی خان که از توطئه‌ها باخبر شد به‌سمت بوشهر گریخت که تحت حاکمیت دوستش شیخ ناصر عرب قرار داشت، اما بدشانسی باز هم گریبان لطفعلی خان را گرفت و او پیش از اینکه به بوشهر برسد خبر مرگ شیخ ناصر را شنید.

لطفعلی خان چاره‌ای نداشت غیر اینکه به شیراز برود. لطفعلی خان که به‌سوی شیراز حرکت می‌کرد، شاهمراد خان زند سپاهی آماده کرد و منتظر مقابله با وی شد. مانند تمام خاندان‌های پادشاهی ایرانی، زندیه نیز پس از مرگ بزرگ خود بر سر جانشینی او یکدیگر را تکه پاره می‌کردند و بعد از اینکه در این نبرد داخلی یک نفر پیروز می‌شد، تازه نوبت به مقابله با دشمنان از قبایل دیگر می‌رسید. این مشکل به‌خاطر نبود قانون جانشینی بین خاندان‌های سلطنتی ایران بود.


بیشتر بخوانید: کریم خان زند؛ پادشاهی بی‌رحم با نام نیک!


در اروپا نبرد‌های خونین بر سر جانشینی وجود نداشت. در شرق، اما به‌علت اینکه شاهان چندهمسری بودند و بسیاری از این همسران از قبایل متنفذ می‌آمدند، پس از مرگ شاه بسیاری از قبایل و فرزندان ذکور متعدد شاه برای جانشینی با یکدیگر می‌جنگیدند.

در تاریخ ایران، از زمان هخامنشیان تا قاجاریه، هر شاهی که به پیروزی می‌رسید در نخستین اقدام مهمش تمام برادران و خواهران و فرزندان ذکور آن‌ها را از دم تیغ می‌گذراند. مبادا ادعای جانشینی کنند. چنین بحرانی تا پیش از آشنایی ایرانیان با مدرنیته همواره تکرار می‌شد و باعث آشفتگی، اتلاف نیرو و سرمایه و همچنین ناامنی ایالات و شهر‌ها می‌شد و شکل‌گیری یک قدرت مرکزی قانون‌گرا را تقریباً محال کرده بود.

شیوه به قدرت رسیدن لطفعلی خان زند

داستان لطفعلی خان زند نیز در بطن همین بحران قابل تحلیل است. لطفعلی خان به محض فوت پدرش برای جانشینی جنگید و قوی‌ترین رقیبش کسی بود که در دربار کریم خان رشد کرده بود.

لطفعلی خان شاهمراد خان زند و صید مراد خان زند را شکست داد و در شیراز مستقر شد. در کازرون سران ایلات که به خاندان زندیه وفادار بودند به نزد لطفعلی خان آمدند و با وی پیمان وفاداری بستند. میرزا ابراهیم خان کلانتر نقش مهمی در این اعلام وفاداری داشت. اینک لطفعلی خان پادشاه زند بود و این مهم به لطف ابراهیم خان کلانتر به‌دست آمده بود. دلیل وفاداری ابراهیم خان دین مهمی بود که به پدر لطفعلی خان داشت که وی را به کلانتری شیراز منصوب کرده بود.

لطفعلی خان اینک بیست و سه سال داشت و قدرت بسیاری از مناطق ایران را به‌دست آورده بود. وی جوان بود و به اقدامات نابخردانه‌ای هم دست می‌زد. یکی از این اقدامات، دستور زنده سوزاندن میرزا مهدی لشکرنویس بود. مشهور بود که وی پس از کشته‌شدن جعفر خان زند گوش‌هایش را بریده و به جسد اهانت کرده است.

لطفعلی خان، میرزا مهدی را بخشیده بود و با وساطت ابراهیم خان کلانتر به وی خلعتی هم داده بود، اما مادر لطفعلی خان اصرار داشت وی را اعدام کنند. این اصرار مادر کار دست لطفعلی خان داد و وی پیمانش را شکسته و میرزا مهدی را به آتش کشید. این واقعه باعث خدشه‌دار شدن حیثیت ابراهیم خان کلانتر نیز شد و جدایی ابراهیم خان از زندیه از همین جا آغاز شد.

دلاوری‌های لطفعلی خان زند

در همین اوضاع و احوال که لطفعلی خان در حال از دست‌دادن متحدانش بود، آغا محمد خان قاجار در حال گسترش قدرت خود بود. نخستین نبرد بین این دو خان در نزدیکی شیراز در محلی به‌نام چمن هزار بیضا رخ داد. سپاهیان زندیه دو هزار نفر بودند و سپاهیان قاجاریه ده هزار نفر، ولی با این حال لطفعلی خان در جنگ برتری داشت.

در هوای پیروزی لطفعلی خان ناگهان عمویش، محمد خان زند، به وی خیانت کرد و با سپاهیانش از میدان نبرد گریخت. علت این اقدام همان بحران جانشینی بود. محمد خان تصور می‌کرد با سقوط لطفعلی خان به سلطنت خواهد رسید. این خیانت باعث عقب‌نشینی زندیه به شهر شیراز شد و سپاهیان قاجار را پیروز کرد.

آغا محمد خان پس از این پیروزی مشغول تامین آذوقه و تامین لشکریان شد تا به شیراز حمله کند. لطفعلی خان نیز مشغول تدارک استحکامات دفاعی شد. سر هارفورد جونز در کتاب آخرین روز‌های لطفعلی خان زند می‌نویسد: «لطفعلی خان مشغول تهیه تجهیزات شد تا اگر چنین پیشامد کند، این حمله را بی‌اثر گرداند. از این‌رو تمامی محصول اطراف شیراز را درو کردند و انبار نمودند. چون فصل پاییز تقریباً رو به اتمام بود شاه و وزرا و تمامی اهالی شهر از خیال دشمن آسوده شدند. لیکن طبع فعال لطفعلی خان، مانع از این شد که قشون گرد آمده را، بیکار نگه دارد، در نتیجه بر آن شد که سپاه را متوجه کرمان سازد.»

اشتباهات لطفعلی خان زند

این اقدام یکی از بدترین اشتباهات لطفعلی خان بود. لطفعلی خان در حالی که هنوز موقعیت خود در شیراز را مستحکم نکرده بود راهی کرمان شد و عمویش را به نیابت خود بر شیراز گماشت. لطفعلی خان در کرمان موفقیتی کسب نکرد و در غیابش شیراز محل توطئه‌های فراوانی بود که ابراهیم خان کلانتر در راس آن‌ها قرار داشت.

ابراهیم خان کلانتر علیه خان زند کودتا کرد و قدرت را در پایتخت به‌دست گرفت. لطفعلی خان شیراز را محاصره کرد، ولی خانواده و فرزندان بسیاری از قشونش هنوز در شیراز بودند و گروگان ابراهیم خان محسوب می‌شدند. علاوه بر این، اکنون ابراهیم خان با قاجاریه نیز متحد شده بود و آغا محمد خان وی را حاکم شیراز می‌خواند. لطفعلی خان اکنون دیگر در جاده تباهی و سقوط قرار داشت و دربدری‌هایش آغاز شد.

لطفعلی خان که از همه جا ناامید شده بود به‌سمت کازرون رفت و رضاقلی خان حاکم کازرون را شکست داد. لطفعلی خان چشمان رضاقلی و فرزندانش را از کاسه درآورد تا جبران لطماتی شود که به لطفعلی خان زده بود. در تواریخ رسمی آغا محمد خان به کور کردن و درآوردن چشم مشهور شده، اما پیش از او لطفعلی خان به این اقدام دست زد.

سیاه و سفید کردن تاریخ و شخصیت‌های تاریخی، ما را از واقعیت دور می‌کند؛ لطفعلی خان فرشته نبود و آغا محمد خان نیز شیطان نبود. هر دوی آنان حاکمانی بی‌رحم بودند که در فقدان قانون و سنت قانونی تنها به گسترش قدرت خود می‌اندیشیدند.

لطفعلی خان اینک تجدید قوا می‌کرد تا با ابراهیم خان رودررو شود. ابراهیم خان نیز قصد داشت او را ترور کند تا به این ترتیب سپاهیانش از هم بپاشند. در این حین آغا محمد خان به‌سمت شیراز حرکت کرد و با حرکت وی مشخص بود بر سر سپاهیان زند چه خواهد آمد. سپاه آغا محمد خان حداقل ده برابر سپاه لطفعلی خان بود و علاوه بر آن ابراهیم خان و والی اصفهان نیز طرفدار قاجاریه بودند.

مشاوران لطفعلی خان که می‌دانستند رویارویی با لشکری که ده برابر آنان است ممکن نیست، پیشنهاد شبیخون‌زدن در دل تاریکی شب را به لطفعلی خان دادند، اما لطفعلی خان از پذیرش آن اکراه داشت و شبیخون را کار اشرار می‌دانست، اما نهایتاً پیشنهاد آنان را قبول کرد.

سپاه آغامحمد خان و زندیه در راه شیراز و اصفهان و در مکانی به‌نام شهرک به یکدیگر برخوردند. گرانت واتسن می‌نویسد: «فرمانده زند حمله را آغاز کرد و پیش‌آهنگان سپاه دشمن را درهم شکست و در دل شب از پیروزی‌های خود ناامیدی و آشفتگی در دل دشمن انداخت.»

لطفعلی خان خود بی‌باکانه می‌جنگید و به‌سرعت پیشروی می‌کرد. اردوی قاجاریه دچار آشفتگی و بی‌نظمی شد و شاهزاده زند تا نزدیکی چادر آغا محمد خان پیش رفت، اما در همین حین یک بدشانسی بزرگ برای لطفعلی خان پیش آمد. یکی از افرادش نزد او آمد و گفت آغا محمدخان به تهران فرار کرده است. لطفعلی خان هم به حرف او اعتماد کرد و سپاهیان خود را از یورش منع کرد و در خارج اردو به انتظار صبح ایستادند.

صبح روز بعد آغا محمدخان از قضیه اطلاع پیدا کرد و با هشت هزار سوار به دل دشمن زد، اما هیچ‌کدام از سپاهیان قاجار جرات نزدیک شدن به لطفعلی خان را نداشتند. لطفعلی خان که از این اتفاق شوکه شده بود سپاهیان خود را جمع کرد و به کرمان گریخت و به این ترتیب آخرین فرصت او برای شکست‌دادن رقیب سرسختش بر باد رفت.

آغا محمد خان اینک پیروز میدان شده بود. او شیراز را تصرف کرد و دستور داد قبر کریم خان را بشکافند و استخوان‌های وی را به تهران ببرند. سپس راهی کرمان شد و آن شهر را محاصره کرد. اکنون لطفعلی خان در شهر کرمان محصور بود و سپاهیان قاجار در اطراف شهر اردو زده بودند.

لطفعلی خان بعضی روز‌ها از شهر خارج می‌شد و به سپاهیان قاجار ضربه‌ای می‌زد و باز به شهر می‌آمد. محاصره شهر باعث کمبود غذا و قحطی شده بود و در این اوضاع، لطفعلی خان یکی دیگر از اشتباهات سرنوشت‌سازش را تکرار کرد. به گزارش کتاب «روضته الصفا» لطفعلی خان دستور داد: «ده هزار کس از فقرا و کسبه و عجزه شهر را بیرون کردند. از آن جمله فاضل نامدار محمد تقی طبیب. در میان بیرون راندگان گروهی از علما و بیماران نیز بودند.»

این اقدام دید مردم شهر کرمان را به لطفعلی خان بد کرد و بیرون‌شدگان نیز به قوای قاجاریه پیوستند. پس از سه ماه که از محاصره می‌گذشت، گرسنگی در شهر بیشتر شد و این‌بار لطفعلی خان دستور اخراج ۱۲ هزار نفر را داد. در میان آنان، زنان بسیار بودند و آغا محمد خان دستور داد آن‌ها را در روستا‌های اطراف سکنی دهند.

این اقدامات همگی به نفع اخته قاجار تمام می‌شد. طرفداران لطفعلی خان در شهر کرمان سعی می‌کردند با تمسخر آغا محمد خان روحیه سربازان وی را تضعیف کنند. باستانی‌پاریزی می‌نویسد: «شب‌ها از صدای طبل‌ها در برج‌ها، خواب به چشم مردم نمی‌آمد. بچه‌ها و گاهی اوقات زن‌ها از فراز برج و بارو با آهنگ این تصنیف را می‌خواندند: آق منم خان اخته / تا کی زنی شلخته / فال می‌گیری با تخته / قدت میاد رو تخته / این هفته نه اون هفته» این توهین‌ها و تمسخر‌ها باعث شدند آغا محمد خان پس از تصرف شهر بیست هزار نفر از مردم کرمان را کور کند.

خیانت به لطفعلی خان زند

نهایتاً سپاهیان زندیه که در فشار گرسنگی بودند مقاومت را بی‌فایده یافتند و حصار‌های شهر را برای آغا محمد خان باز کردند. سپاهیان قاجار از ارگ شرقی وارد شدند و لطفعلی خان از ارگ غربی اقدام به فرار کرد. وی چند نفر از سپاهیان قاجار را کشت و از خندقی که برای جلوگیری از فرارش حفر شده بود پرید و به سوی بم گریخت. آغا محمد خان دستور داد تمام زنان و کودکان کرمانی به‌عنوان برده به سربازانش تعلق گیرند. مردان را نیز کور کرد و دستور داد چشم‌های آن‌ها را با سبد نزدش آورند. سر جان ملکم گزارش می‌کند که بیست هزار نابینای کرمانی که توان کار نداشتند تا سال‌ها در سراسر شهر گدایی می‌کردند و تعدادی نیز در سراسر ایران پراکنده شدند.

حاکم بم که از اخته قاجار می‌ترسید جایی در بیرون شهر به شاهزاده تنها داد. در آنجا به لطفعلی خان خیانت شد و وی را با غل و زنجیز نزد آغا محمد خان بردند. آغا محمد خان به غلامانش دستور داد که همان کاری را با او بکنند که قوم لوط می‌کرد. مورخانی، چون سرپرسی سایکس از این اقدام آغا محمد خان اظهار تعجب کردند چرا که وی به احکام اسلام پای بند بود و این اقدامی عجیب می‌نمود. پس از آن عمل شنیع، آغا محمد خان چشم‌های شاهزاده زند را از کاسه در آورد و دست و پایش را برید. سپس او را به تهران منتقل کردند و آنجا به قتل رساندند.

لطفعلی خان زند مرگ بسیار دردناکی داشت و بدن مثله‌شده وی را پس از مرگ در امامزاده زید دفن کردند. او در زمان مرگ ۲۶ سال بیشتر نداشت.


قبر لطفعلی خان زند

آرامگاه لطفعلی خان زند

 

منابع:
لطفعلی خان زند / اثر هارولد لمب / نشر فرهنگ
آخرین روز‌های لطفعلی خان زند / سر هارفورد جونز / مترجم: هما ناطق / نشر امیرکبیر
لطفعلی خان زند از شاهی تا تباهی / پناهی سمنانی / نشر نمونه

منبع: رویداد24
ارسال نظرات
آخرین اخبار
گوناگون