کد خبر: ۵۷۹۵۰
۱۰:۵۹ -۰۹ آذر ۱۴۰۳

تماشایی بودن و جهان آینه‌گی در یک اثر هنری

کلکسیون‌­های هنری زیبا بسیار فراوان هستند، گاه شگفت‌­انگیز و تحسین برانگیز، گاه خلاقانه و نوآورانه همراه با قضاوت­‌های تحریک‌کننده­‌ای که هر بیننده‌­ای در حین تماشای اثر در میان جهان عینی اثر و جهان ذهنی خودش با آن درگیر می‌­شود و هم­ذات پنداری می‌کند، اما در میان تمامی این مجموعه­‌ها و آثار هنری که هر ساله خلق می‌­شوند تنها تعداد معدودی خاص، استثنایی و در نهایت ماندگار و شاهکار به شمار می­‌روند.

تماشایی بودن و جهان آینه‌گی در یک اثر هنری

نشان تجارت - کلکسیون‌­های هنری زیبا بسیار فراوان هستند، گاه شگفت‌­انگیز و تحسین برانگیز، گاه خلاقانه و نوآورانه همراه با قضاوت­‌های تحریک‌کننده­‌ای که هر بیننده‌­ای در حین تماشای اثر در میان جهان عینی اثر و جهان ذهنی خودش با آن درگیر می‌­شود و هم­ذات پنداری می‌کند، اما در میان تمامی این مجموعه­‌ها و آثار هنری که هر ساله خلق می‌­شوند تنها تعداد معدودی خاص، استثنایی و در نهایت ماندگار و شاهکار به شمار می­‌روند. همان اصالت هنر، سترگی و خیال­‌انگیزی را برای تماشاگر به ارمغان می­‌آورد و در نهان­‌خانه­‌ی ذهن هر بیننده تنها یک سوال مطرح می‌کند "چرا این اثر شاهکاری ماندگار است؟"

در مورد تعدادی از آنها می‌توان به این نکته ظریف اشاره داشت که برخی شاهکار‌های جالب توجه که ماندگارند به علت محوریت سیاسی حاکم بر آنهاست. هر چند که عصر آن دوره تمام و کمال به پایان رسیده و حال جزئی از تاریخ به حساب می‌­آید، ولی اثر همچنان تاثیر و ماندگاری خود را از دست نداده است. دو مثال مهم می‌­تواند تابلوی گرونیکای پیکاسو و سوم ماه مه از فرانسیسکو گویا باشد، که اولی به جنگ و بمباران فاشیست­‌ها (به رهبری ژنرال فرانکو) در منطقه باسک اسپانیا می­‌پردازد و دومی به تیرباران سوم ماه مه در مادرید، در نهایت هر دوی این تابلو‌ها با قدرت و تاثیرگذاری زیاد حاوی پیام­‌هایی هستند که بیننده با تمام حس و حال آن را می­‌پذیرد.

گاه آمیختگی و هم‌­آغوشی این شاهکار‌ها در هنر هفتم که سینماست جادوی به پا می‌دارد که تصویر آن شاهکار به صورت رقصان بر پرده نقره‌­ای به حرکت درمی‌اید و بیننده با دیدن آن خود را هم عصر و هم نگاه با آن اثر و در بعضی موارد گاه با خود هنرمند همسو و هم­‌نگاه می­‌شود.

به مانند آثار ونگوگ و حتی زیست خود هنرمند  که در بسیاری از فیلم‌­های برجسته­­‌ی سینمایی جهان دوباره و چندباره باز آفرینی شده و نقشی با تصویر زنده از آن شاهکار را جان بخشیده و تکرارش کرده‌­اند. ارتباط سینما و نقاشی دارای لایه‌ها و بخش‌های متفاوتی است، هر اثر نقاشی می‌تواند بیش از هر چیز در دل خود حاوی یک روایت و به صورت نمادین یک رخداد از دوره زیستی نقاش باشد، با استفاده از یک تابلو نقاشی واقعی یک دنیای خیالی و فرا‌واقعی می‌سازیم؛ که در واقع آن دنیا در زمان خلق آن اثر نقاشی حضور داشته، واقعی بوده، و بخشی از موقعیت مکانی-زمانی زندگی نقاش بوده است.

در ادبیات نیز این اشاره را می‌توان در نظر گرفت، زمانی که مگریت­ عمیقا با ادبیات درگیر بود، نقاشی‌هایی برای متون شعری متعددی اتود کرد، به مانند پل اِلوآر، نوشته­‌های تخیلی جرج باتی و همچنین مارکوس دو ساد فیلسوف فرانسوی که نقش قابل توجه­‌ای در ماندگاریش داشت که این شاهکار‌ها مشهور است به″S&M″‌های مگریت برای رویداد‌های منحصر به فرد.

"موتیف­‌ها، نشانه­‌ها، نقاشی­‌های کوچک موجز و گویا برای سادیسم و مازوخیست."

تماشایی بودن و جهان آینه‌گی در یک اثر هنری

رنه مگریت در تبلیغات و کار‌های تبلیغاتی نیز پیشرو و ماندگار بوده است، طراحی برای مشتریان از صنعت گرفته تا مد و لباس، به عنوان یک طراح تجاری و صنعتی نیز از هنر ناب و جادویی خود نیز استفاده کرد و آن را به حد نهایتش رسانید، تنها بعد از گذشت چندین دهه، اندی وارهول هم مسیری مشابه با مگریت در پیش گرفت"تصویر کنسرو‌های پست سر هم که گویی در کنارآینه‌ای هموراه تکثیر و منکثر می‌شوند. "، چاپ‌های دستی واضح، نقاشی‌ها و مجسمه‌های باقی مانده، شواهدی از آن دورانی به شمار می‌رود که عنوان طراح هنری را داشت. او همچنین از مهارت‌های حرفه‌ای خود برای اهداف سیاسی خود استفاده کرد و پوستر‌ها و کار‌های گرافیکی برای حزب کمونیست بلژیک طراحی کرد.

کلود مونه نقاش امپرسیونیست - (امپرسیونیسم (Impressionism) به معنای برداشت‌گرایی که ریشه آن کلمه امپرسیون (Impression) و به معنای تأثیر، برداشت می‌باشد) - فرانسوی جادوی آثارش بیش از همه در خلق تصویری است که از بازنمایی یک منظره طبیعی دوباره به صورت آیینه‌ای خلق می‌شود و کاملا دیگرگونه است، و به علت عیبی که به مشکل بینایی مونه مربوط می‌شود همبسته و وابسته به تغییر نور است، تابلویی خلق می‌شود که بی‌انتها و نامیرا در ذهن می‌ماند.

تماشایی بودن و جهان آینه‌گی در یک اثر هنری

جمله‌ی قابل تاملی است که در روز‌های شلوغ و پر رفت آمد در گالری‌ها در بین ازدحام بازدید کننده‌ها و گپ و گفت‌هایی که با هم دارند بسیار این جمله به گوشمان خورده است" من زیاد از هنر چیزی نمی‌دانم ولی این اثر منو مجذوب کرده، حس خیلی خوبی بهم میده انگار قبلا یه جای دیگر دیدم... " و یا "من چیزی از هنر نمی‌دانم، اما می‌دانم چه چیزی را دوست دارم. ″ می‌توان گفت به اندازه‌ی نقد نقادان پر طمطراق و حرفه‌ای، دارای اعتبار و ارزش است به این خاطر که هنر برای بیننده و دیده شدن خلق شده است. هنر برای تماشایی بودن و ماندگار بودن است، تمام دنیا می‌تواند هنر را ببیند، از دید خود درک کند، بفهمد، خواه در این زمینه متخصص و صاحب نظر باشد، خواه نباشد. هر کس می‌تواند احساس آمیخته با احترام و تحسینی در برابر یک اثر هنری داشته باشد، این حس، احساسی جهانی است. به این دلیل که به طور مشخص این نقشی است که هنر بازی می‌کند، به وجود آوردن عکس‌العمل بیننده و تماشگری که به دیدنش می‌نشیند. در واقع هنر باید محسورکننده و اغوا کننده باشد، احساس و عواطف انسانی ودر مرحله‌ای شاید بالاتر ذهن و فکر را باخود همراه و درگیر سازد، به تامل وادارد، هرچند که شاید این حس و حال همواره و همیشه شادمانی و دلخوشی به همراه خود نداشته نباشد.

سوالی که اینجا مطرح می‌شود: آیا این آزاردهنده است که بیننده یا تماشاگر اثر، سرش را با بی تفاوتی و حرکتی ملالت بار بچرخاند و پشتش را بکند و در همان دم اثر را به فراموشی بسپارد؟، شاید به قطع بتوان گفت: بله، بدون شک این جا همان جایی است که هنر وظیفه خود را به خوبی انجام نداده و تماشایی نیست. زیرا یک اثر هنری در اولین گام بایستی برانگیزاننده‌ی احساس مخاطب باشد، حتی اگر این احساس غم‌انگیز باشد، ولی می‌تواند تماشایی و همچنین دارای درام نهفته در دل خود باشد، همچون ″ژان″ اثر مودیلیانی.

ترجمه و گردآورنده: مانا یزدانی امیری

ارسال نظرات
آخرین اخبار
گوناگون