نشان تجارت - عجب بچه زبون درازی! چقدر حرف میزنی و بلبلزبونی میکنی؟ بچه که این قدر حرف نمیزنه. ببین دخترخالهات رو چقدر ساکت و حرف گوش کنه! یاد بگیر! بچه باید حرف گوشکن باشه.
این حرفها را خیلیهایمان در کودکی بارها از زبان پدر و مادرمان شنیدهایم. اگر پدر و مادر هستید، شاید هنوز هم همین حرفها را به بچههایتان میزنید؛ این که زیاد حرف نزنند یا به قول معروف بلبلزبانی نکنند و حرفگوشکن باشند. اصلاً بیتعارف خیلی از خانوادهها این ویژگی را ارزشمند میدانند؛ ساکت و حرف گوشکن بودن!
خیلیها حتی در بزرگسالی هم به خاطر این ویژگیها تقدیر میشوند: «فلانی رو میشناسی! چقدر کمحرف و ساکته هیچوقت درباره خودش حرف نمیزنه. اصلاً نمیفهمی توی سرش چی میگذره. حسابی درونگرا و خویشتنداره.» بد نیست بدانید همین صفتها که گاه به عنوان صفات پسندیده ترویج میشود اغلب اثرات زیانباری دارد.
بچهای که از کودکی به حرفنزدن تشویق شده در بزرگسالی هم نمیتواند با خانوادهاش حرف بزند و درباره مسائل و احساساتش با آنها گفتگو کند. پسر و دختری که حتی بعد از ازدواج هم بلد نیستند با هم گفتگو کنند و از عواطفشان بگویند ممکن است دچار اختلافات زیادی شوند.
شاید به همین خاطر بود که هفته گذشته دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت و درمان با همکاری صندوق جمعیت ملل متحد پویشی با عنوان «گفتگو در خانوادهها» را راهاندازی کرد و از همه رسانهها خواست تا در اهمیت گفتگو در خانواده بیشتر سخن بگویند. آنها معتقدند روابط فردی، خانوادگی و اجتماعی در خانوادهای گفتوگومدار، بسیار متفاوت از روابط در خانوادهای بدون گفتگو است. افراد در این خانوادهها با عشق و محبت و آرامش بزرگ میشوند. آنها تأکید میکنند گفتگو بهترین جایگزین برای خشونت و ناسازگاری است.
حمید و همسرش چند ماهی است به یک رواندرمانگر مراجعه میکنند. مشکل اصلی آنها این است که نمیتوانند از احساسات و عواطفشان با هم حرف بزنند. حمید میگوید: «تا جایی که یادم میآید به ما میگفتند هر چیزی را نباید گفت و از هر چیزی نباید حرف زد.
در این جلسات رواندرمانی فهمیدم حرفزدن بلد نیستم. اصلاً حوصله حرفزدن عادی را هم ندارم تا چه برسد به حرفزدن از احساسات و مسائلم. همسرم میگوید حرفزدن روزمره را هم بلد نیستم. گاه روزها در سکوت کنار هم هستیم. راستش من حرفزدن را تمرین نکردهام.» حمید از همانهایی بوده که در کودکی به خاطر کمحرفبودن بارها تشویق شده.
آرزو پسر ۱۷سالهاش را برای درمان به یک کلینیک درمان ترک اعتیاد برده است. میگوید: «از بچگی کمحرف بود. همه هم میگفتند چه پسر خوبی داری. اما این روزها دیگر به این همه ساکتبودن و در اتاق ماندنش مشکوک شدیم تا این که فهمیدم ماههاست یک ماده مخدر به نام گل استفاده میکند.
این مدت حتی غذا را داخل اتاقش میخورد و میگفت درس دارم. هر چه سؤال میکردم چیزی نمیگفت. این بچه اصلاً با ما حرف نمیزند تا بفهمیم دردش چیست. این همه کمحرفیاش کار دستمان داد.»
آنها از طریق مدرسه فهمیدند، پسرشان معتاد شده. این مادر بارها میگوید از بچگی برای کمحرفبودن پسرش تشویقش کرده، اما الان همین مسأله مشکلساز شده و آنها نمیفهمند توی سرش چه میگذرد.
سیدمحسن ضمیر، روانپزشک و از اعضای پویش گفتگو، میگوید: «این پویش بسیار فرخنده که به اسم گفتوشنود درون خانواده نامگذاری شده، بسیار مفید و کاراست. همه رسانهها باید درباره آن حرف بزنند. باید بگویم اصلیترین راه برقراری ارتباط بین آدمها از طریق کلام است.
ما آدمها بیشتر حسهایمان را درون کلام خود قرار میدهیم و به یکدیگر منتقل میکنیم. ما درباره افکارمان هم عملاً راهی جز ابرازشان نداریم. نوشتن هم شکلی دیگر از گفتن است. تقریباً همه پژوهشها اثبات کرده، مغز انسان توانایی چندانی برای حدسزدن افکار و احساسات ابرازنشده دیگران ندارد.
ما اصلاً ذهنخوانهای خوبی نیستیم و این که توقع داریم دیگران خواستهها و افکار ما را بدون این که بیان کنیم، حدس بزنند، توقعی نابجا و غیرمنطقی است. از طرف دیگر ما در فرهنگمان چیزهایی به اسم تعارف، ملاحظهکاری و خویشتنداری و حتی درونگرایی داریم که در همه اینها عدم بیان منطقی، درست و شفاف افکار و احساسات به نوعی ارزش شناخته میشود.
البته در جاهای دیگر دنیا هم شاید این مسائل باشد، اما در فرهنگ ما اینها بسیار شدید دیده میشود. مثالش هم این که اگر خواب باشیم و کسی به ما زنگ بزند، معمولاً میگوییم خواب نبودم در حالی که خیلی راحت میتوانیم بگوییم خواب بودم و الان با صدای زنگتان بیدار شدم و الان حواسم هست و در خدمتام.»
به گفته این روانپزشک، این فرهنگ تا اندازهای قابل دفاع و درست است، اما در خیلی جاها تبدیل به نوعی خودداریکردن از هر گونه ابراز نظر و فکر میشود. در خانوادهها و مدارس هم به صورت سنتی به بچهها یاد میدهند که بشنوند و همواره شنونده باشند، اما جای حرفزدن تقریباً خالی است: «اگر دقت کنید کلاسهای درسی ما از مدرسه تا دانشگاه عملاً بیشترشان سخنرانی یک نفر و شنیدن بقیه است که در خیلی موارد هم تظاهر به گوشدادن است. یعنی حتی در این شیوه هم آداب و چهارچوب گفتوشنود را رعایت نمیکنیم.»
در سالهای اخیر جامعهشناسان، روانشناسان و روانپزشکان بسیار تلاش و تبلیغ کردهاند بر اساس اصول علمی تغییراتی فرهنگی در سطح خانوادهها و آموزشکدهها ایجاد کنند که به گفته این روانپزشک مبنای این آموزشها آن است که شنوندههای سنتی ما که بچههای ما هستند کمکم نقش گوینده را هم تا حدی یاد بگیرند.
این برای زنان و دختران ما هم هست که حرفنزدن و درونگرایی برایشان یک ارزش به حساب میآید. در فیلم و سریالها هم تا مدتها همین فرهنگ تبلیغ میشد. اسطوره مادر فداکار و پدر صبور را داشتیم که کمتر حرف میزنند و بیشتر احساساتشان را درون خودشان نگه میداشتند. البته در سالهای اخیر تا حدی به گفتگو و اثر آن در فیلمها و سریالها بیشتر توجه شده است.
دکتر ضمیر ادامه میدهد: «بیشتر گفتگوها در خانواده حول و حوش مسائل روزمره است و اعضای خانواده لازم نیست درباره مسائل پیچیده یا با کلام پیچیده حرف بزنند. مسائل حولوحوش کار، مسائلی مربوط به خانواده بزرگتر، مسائل اقتصادی، دوستان و گاهی هم در حجم کمتر مشترکات در مسائل سیاسی و فرهنگی میتواند عمده محور گفتگوها را تشکیل دهد. اصلاً لازم نیست افراد خانواده درباره مسائل پیچیده حرف بزنند. همین گفتگوهای ساده است که آدمها را به هم نزدیک میکند.
ما در زوجدرمانی هم به زوجها توصیه میکنیم در مدت کوتاه باهمبودن، چون اغلب هر دو سر کار هستند و زمان کوتاهی را کنار هم میگذرانند حتماً وقتی را به گفتگو اختصاص دهند. گفتگو از مسائل ساده شروع شود تا بهتدریج یاد بگیرند درباره افکار و احساساتشان نیز حرف بزنند و از آن مهمتر درباره افکار و احساسات یکدیگر بشنوند. شخصاً با تجربه سالها کار رواندرمانی به این نتیجه رسیدهام که مطلقاً هیچ چیز و هیچ چیز به اندازه گفتوشنود با یکدیگر درباره افکار و احساسات نمیتواند موجب صمیمیت و نزدیکی بین افراد شود.»
شاید بد نباشد از همین الان حرفزدن را تمرین کنیم. شاید بد نباشد وقتی کودکمان بلبلزبانی کرد تشویقش کنیم و از همین ویژگیاش تعریف کنیم. مثلاً بگوییم فرزند ما خیلی خوب حرف میزند. گوشکنبودن الزاماً به این معنی نیست که بچه حرفی نزند و مطلقاً ساکت و شنونده باشد تا مؤدب به نظر برسد. این ویژگی معلوم نیست در آینده چه اثراتی خواهد داشت. از حرفزدن نترسیم و با هم گفتگو کنیم.»