
نشان تجارت - هدی کاشانیان: یکی از چالشهای عمیق و همیشگی جوامع انسانی، ناتوانی در بهرهگیری بهینه از ظرفیتهای انسانی است. بیکاری نه تنها سبب اتلاف سرمایههای انسانی میشود، بلکه پیامدهای فرهنگی، روانی و اجتماعی درازمدتی را به همراه دارد. آموزش، در معنای گسترده خود، فراتر از انتقال دانش صرف است. این فرآیند، امکان دگرگونی ذاتی را در فرد فراهم میآورد، چنانکه میتواند نگرشها را بازسازی کند، مهارتهای جدید را شکل دهد و انگیزههای درونی را به سمت خوداشتغالی و مشارکت مؤثر در چرخه تولید سوق دهد. در این مطلب، به بررسی راهبردهای عملی و راهکارهای کلیدی میپردازیم که در کنار ارتقای کیفیت آموزش، میتوانند سهم قابل توجهی در کاهش بیکاری داشته باشند.
برنامهریزی آموزشی در خلأ و بدون تطابق با نیازهای بازار کار، نه تنها هزینههای مالی و زمانی را به هدر میدهد، بلکه فاصله میان دانشآموختگان و فرصتهای شغلی را گسترش میبخشد. این شکاف، زمانی است که بسیاری از جوانان تحصیلکرده را در لبه بیکاری نگه میدارد. نظامهای آموزشی باید از طریق همکاری نزدیک با بخشهای صنعتی، خدماتی و فناورانه، اطلاعات بهروز و دقیقی از مهارتهای مورد تقاضا به دست آورند.
بیشتر بخوانید: استگفلاسیون چیست و چرا نگرانکننده است؟
این رویکرد، نه تنها باعث افزایش اشتغالپذیری فارغالتحصیلان میشود، بلکه به تدریج روحیه کارآفرینی را در جوانان تقویت میکند، چراکه افرادی که آموزش دیدهاند و نیاز واقعی را دریافت کردهاند، احتمال بیشتری دارد تا خودشان راهکارهای شغلی خلاقانه ارائه دهند.
دنیای کار دیگر خطی و ثابت نیست. ظهور فناوریهای جدید، تغییر در ساختارهای سازمانی و پیدایش مشاغلی که دیروز وجود نداشتند، ضرورت یادگیری مداوم را به یک الزام روزمره تبدیل کرده است. برای کاهش بیکاری در این بستر، باید به فارغالتحصیلان کمک کرد تا نه تنها با آخرین ابزارها و روشها آشنا باشند، بلکه بتوانند بهراحتی به موقعیتهای جدید سازگار شوند.
• سیستمهای اعتبارسنجی مهارتهای عملی در طول عمر فرد
• دورههای کوتاهمدت و مهارتمحور در حوزههای دیجیتال، هوش مصنوعی، امنیت سایبری و انرژیهای پاک
• ایجاد پلتفرمهای آموزشی ملی با دسترسی رایگان یا کمهزینه برای نیروی کار فعال
این رویکرد، بیکاری ساختاری را کاهش میدهد، چراکه بسیاری از کارگران باسابقه، با بهروزرسانی مهارتهای خود، میتوانند مجدداً وارد چرخه تولید شوند.
دانش نظری بدون توانایی بهکارگیری عملی، اغلب ناتوان از خلق ارزش اقتصادی است. نظامهای آموزشی که تنها بر محتوای کتابی تأکید دارند، نمیتوانند بستر مناسبی برای ورود فارغالتحصیل به بازار کار فراهم کنند. لازم است تا بخش قابل توجهی از فرآیند آموزش را کارآموزی، آزمایشگاههای شبیهسازی شده، پروژههای واقعی و کارهای تیمی تشکیل دهند.
نظام دوگانه آموزشی، مانند الگوی آلمان، در این زمینه الگویی قابل تأمل است. در این سیستم، دانشآموزان و دانشجویان در کنار تحصیل، مستقیماً در محیط کار حضور دارند و مهارتهای حرفهای خود را بهطور عملی یاد میگیرند. این شیوه، نه تنها اشتغالپذیری را بالا میبرد، بلکه کارفرمایان را نیز با متخصصانی آشنا میسازد که خروجی آموزشی آنها با نیازهای واقعی همخوانی دارد.
در کنار مهارتهای فنی، توانمندیهایی چون تفکر انتقادی، حل مسئله، کار تیمی، رهبری و ارتباط مؤثر، سهم قابل توجهی در موفقیت شغلی دارند. آموزشهایی که تنها بر محتوای تخصصی تمرکز میکنند، اغلب شکست میخورند، چرا که بازار کار امروز به دنبال افرادی است که چالشها را درک کنند، راهکار ارائه دهند و در شرایط پیچیده تصمیمگیری کنند.
برنامههای درسی باید بهگونهای طراحی شوند که دانشآموزان و دانشجویان، در طول فرآیند یادگیری، با موقعیتهای غیرقطعی و نامعین روبهرو شوند، از طریق ارائه پروژههای چندوجهی، رقابتهای ایدهپردازی و فضاهای گفتوگوی آزاد، توانایی تفکر مستقل خود را تقویت کنند.
تفاوت چشمگیر در دسترسی به آموزش باکیفیت، یکی از عوامل اصلی افزایش بیکاری در مناطق کمتر توسعهیافته است. سرمایهگذاری هوشمندانه در زیرساختهای آموزشی، تجهیز مراکز آموزش فنی و حرفهای و جذب نیروی متخصص به این مناطق، میتواند چرخه بیکاری را شکسته و فرصتهای شغلی پایداری را در محل خلق کند.
• توسعه مراکز آموزشی با تمرکز بر صنایع محلی مانند کشاورزی هوشمند، گردشگری فرهنگی یا صنایع دستی
• استفاده از فناوریهای دیجیتال برای رفع نابرابری دسترسی به محتوای باکیفیت
• ایجاد انگیزههای مالیاتی برای شرکتهایی که در مناطق محروم آموزشهای کاربردی برگزار میکنند
این رویکرد، علاوه بر کاهش بیکاری، به کاهش مهاجرتهای ناخواسته به شهرهای بزرگ و در نتیجه کاهش فشار بر زیرساختهای شهری کمک میکند.
در نهایت، تنها زمانی میتوان انتظار داشت که آموزش بتواند نقش مؤثری در کاهش بیکاری ایفا کند که در سطح سیاستگذاری، نگرش به آن بهعنوان یک هزینه تغییر کند و بهعنوان یک سرمایهگذاری بلندمدت دیده شود. این تغییر نگرش، سبب میشود منابع مالی بیشتری به بخشهایی اختصاص یابد که بازدهی اجتماعی و اقتصادی آنها در بلندمدت اثباتشده است. سرمایهگذاری در آموزش، نرخ بازگشتی بالاتری نسبت به بسیاری از پروژههای زیرساختی دارد، چراکه نه تنها بیکاری را کاهش میدهد، بلکه بهداشت عمومی، امنیت اجتماعی و کاهش نابرابری را نیز به دنبال دارد.