نشان تجارت - هدی کاشانیان: ناصر عبداللهی یکی از برجستهترین خوانندگان و آهنگسازان پاپ ایران بود که با صدای منحصربهفرد و سبک خاص خود توانست جایگاه ویژهای در موسیقی ایران پیدا کند. وی تأثیر زیادی بر موسیقی پاپ ایران گذاشت و بسیاری از آثار او همچنان بین علاقهمندان موسیقی شنیده میشود. او همچنین با ترکیب عناصر موسیقی محلی جنوب ایران در کارهایش، نشان داد که چگونه میتوان موسیقی بومی را با سبکهای مدرن تلفیق کرد.
ناصر عبداللهی در ۱۰ دیماه ۱۳۴۹ در خانوادهای هشتنفره در محله سید کامل شهر بندرعباس بهدنیا آمد. پدر وی عبدالرحمن عبداللهی کارگر بازنشسته و مادرش مهرنگار بندری نیایی خانهدار بود. او چهار برادر و یک خواهر دارد و خودش فرزند سوم خانواده بود. ناصر تحصیلات خود را در بندرعباس گذراند و فارغ التحصیل لیسانس رشته بازرگانی از دانشگاه پیام نور بود. وی از سالهای نوجوانی در صدا و سیما، در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و امور تربیتی استان هرمزگان فعالیتهای هنری خود را با اجرای برنامههای هنری و فرهنگی آغاز کرد.
خودش گفته است: باید بگویم که در خانوادهای هنردوست زاده شدهام و از همین رو تک تک افراد خانوادهام همواره در این زمینه حامی و مشوق من بودهاند. ناصر عبداللهی از جوانی به نواختن پیانو علاقهمند شد و به تدریج با استعداد خود در زمینه موسیقی پیشرفت کرد. او در ۱۸ سالگی با دختری بنام فهیمه غفوری آشنا میشود و بعد از مدتی با وی ازدواج میکند که حاصل آن سه فرزند به نامهای نوید، نازنین و نامی است. نوید اولین فرزند این زوج در سال ۶۸ بهدنیا میآید و اردیبهشت سال ۷۱، خدا نازنین را به آنها داد و دیماه ۷۳ هم «نامی» بهدنیا آمد. این زوج به خاطر مشکلات در سال ۸۲ تصمیم گرفتند که از یکدیگر جدا شوند.
ناصر عبداللهی در سال ۸۲ به خواستگاری همسر دومش یعنی فاطمه فهیمی رفت. خواننده جوان که دیگر جزو محبوبترین خوانندههای ایران شده بود به خاطر دوستیای که با پدر همسر دومش داشت خانواده فهیمی را بهخوبی میشناخت و همین شناخت باعث شد او فاطمه را برای زندگی مشترکش انتخاب کند و پس از مدتی این زوج صاحب دختری شدند و نام آن را نینا گذاشتند.
کودکی ناصر عبداللهی با سختی و لکنت و بیماری شدید جسمی که منجر به تنهایی او میشد، گذشت. وقتی خیلی کوچک بود به خاطر اتفاقی که جلوی چشمانش افتاد قدرت تکلم خود را از دست داد و تا دوران راهنمایی نمیتوانست حرف بزند. او حتی در ادا کردن کلمات نیز مشکل داشت. اما باور داشت که همین لکنت زبان و عدم تکلم باعث شد خواننده شود. زیرا ابتدا دکتری در شیراز بود که علاج گنگی و لکنتی او را خوانندگی دانست. خانوادهاش برای او یک ملودیکا خریدند تا بدون این که بدانند، وی را بهدنیای موسیقی سوق دادند. او با ملودیکا کار میکرد و بعد از مدتی با نتها ارتباط برقرار کرد و بعد از چند سال با گیتار آشنا شد و به این ترتیب موسیقی را ادامه داد. ناصر عبدالهی درسالهای دوره راهنمایی بود که در مدرسه یک گروه سرود تشکیل داد و آنچه را برای بچهها در نظر داشت به شکل آواز میخواند. بدین سان کمکم شروع کرد و در خفا برای خودش نواخت و خواند. نخستین تجربههای آهنگسازی وی در همین دوران شکل گرفت.
ناصر عبداللهی از ۱۳ سالگی به موسیقی علاقه داشت و فعالیتهای هنری خود را از سالهای نوجوانی در صداوسیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان آغاز کرد و در سال ۱۳۷۴ بهصورت حرفهای وارد عرصهی موسیقی شد. در سال ۱۳۷۵ همراه با همسرش به تهران آمد و محمدعلی بهمنی وی را به انتشارات دارینوش معرفی کرد. پسازآن آلبومهای عشق است و دوستت دارم ناصر را این انتشارات ضبط و منتشر کرد. ناصر با انتشارات فوق دچار اختلافاتی شد. پسازآن آلبومهای بوی شرجی، هوای حوا و ماندگار توسط انتشارات آوای نکیسا و آلبوم رخصت توسط انتشارات آوای مهر میهن به بازار روانه شد.
ملودی ترانه ناصریا سال ۱۳۷۶ ساخته شد. شعر این آهنگ به گویش بندری است و به گفته عبداللهی هدف از ساخت آن اعتراض ضد ظلم در جهان و نیز همدردی با ستمدیدگان جهان بودهاست. بر اساس متن شعر ناصریا اگر کسی قصد یاری مظلومی را داشتهباشد پس از تحمل سختی بسیار و دشواریهای این راه در پایان پیروز خواهد شد.
ناصر افشار، دوست ناصر عبداللهی مدتی پس از درگذشت وی از آمدن کاست جدید عبداللهی خبر داد. کاستی که قبل از مرگش آماده کرده بود:
«ازم نخواه با تو بمونم
تو هیچی از من نمیدونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمیمونی»
آری این آخرین آلبوم ناصر عبداللهی شاید پاسخی باشد برای سوالات بسیاری که او با خود به جهان باقی برد.
عبداللهی در روزهای پایانی عمر بدون توضیحی درباره دلایل آن ناگهان به جنوب کوچ کرد و در یک روز نسبتاً سرد پاییزی ناگهان در خانه بیهوش شد و به کما فرو رفت. این اتفاق ناگهانی آن چنان عجیب بود که با شایعات بسیاری همراه شد: از دارو خوردن وی تا شایعه ضرب و شتم او. همین ضرب و شتم هم جنبههای مختلف پیدا کرد، از شایعه اختلافات مذهبی تا بحث مشکلات خانوادگی. رضا کریمی، مدیر برنامههای سابق او پس از فوتش درحالیکه اعضای خانواده و کارکنان بیمارستان حاضر به دادن هیچ اطلاعاتی درباره مرگ او به رسانهها نمیشدند به رسانهها گفت: «براساس شنیدههای ما و گواهی پزشکی قانونی، مرگ نه در اثر مسمومیت دارویی و نه نارسایی کلیه بوده، مرگ ناشی از ضرب و شتم است. من خودم برگه پزشکی قانونی را ندیدم ولی بدنش را زمانی که در آیسییو بستری بود دیدم. خودم از نزدیک آثار ضرب و شتم را دیدم. ضربه به مغز، کلیههایش را از کار انداخته بود».
دکتر امیدوار رضایی، رییس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس یک روز قبل از فوت ناصر عبداللهی ضمن بازبینی آزمایشات او علت به کما رفتن بیمار را ضربه خوردن اعلام کرد. مهدی کاشی، مدیر برنامههای عبداللهی هم چند روز قبل از فوت او به کلی قضیه مصرف دارو را رد کرده بود و گفته بود: «ناصر از هیچ دارویی استفاده نمیکرد و به واسطه این که ایشان در زمانی که این اتفاق افتاده در منزل تنها بودند، هیچ کس نمیداند چه اتفاقی برای او افتاده. پزشک معالج او هم از این اتفاق متعجب است، چرا که از کار افتادگی کلیه، ربطی به مغز و کما رفتن ندارد. تا ناصر خودش به هوش نیاید نمیتوانیم علت دقیق را مطلع شویم».
در هر حال ناصر عبداللهی با تمامی حدس و گمانها و شایعات هرگز به هوش نیامد و ظهر چهارشنبه ۲۹ آذر ماه، در ۳۷ سالگی در بیمارستان شهید هاشمی نژاد درگذشت تا راز مرگش را در سکوت کامل خانواده و نزدیکانش با خود به جهانی دیگر ببرد.
رضا صادقی پس از فوت وی گفت: «وقتی رفت بندر کسی نپرسید چرا رفتی، برای هیچکس مهم نبود. ولی برای همه مهم بود که چرا توی کماست. یک مشت حرف بیراه برایش درست کردند. هیچکس به این فکر نکرد که چه کار میشود برایش کرد تا از کمای شایعات خلاص شود».