نشان تجارت - مجتبی شادلو؛ وقتی میگوییم زنجیرههای ارزشی تولید ما تعریف شده و کامل نیست به این معنا است که بازار تولیدی که صورت میگیرد مشخص نیست. به عنوان مثال قیمت گوجه فرنگی را در سال گذشته دیدیم که در یک مقطع کوتاه به ۳۰ هزار تومان رسید و در بقیه سال با قیمتی کمتر از ۳هزار تومان عرضه میشد. با این تفاسیر به نظر شما برای یک گوجه کار، کدام قیمت باید ملاک کارش باشد؟ روی کدام قیمت باید حساب کند؟
متاسفانه این وضعیت را در عموم محصولات داریم؛ به طوری که مرغی در طول سال گذشته حدود ۸هزار تومان بود و مرغدار مدعی بود که هزینه تمام شده اش ۱۰ هزار تومان است، اما هیچ کسی این ۲۰ درصد هزینه اضافهتر را متحمل نشد که مرغدار سرپا بماند و حال ۲ ماه است که مسئولان و متولیان تولید، بازار، اجرایی و دیگر بخشها درگیر قیمت این محصول شده اند و هنوز هم نتوانسته اند قیمت را کنترل کنند. چرا؟ چون روزی که مرغدار زمین میخورد دولت حاضر نمیشود دستش را بگیرد و از وی حمایت کند.
در حالی که انتظار میرود در چنین مواقعی که مرغدار ضرر میدهد دولت بدون تعلل از مرغدار حمایت کند و حداقل سودی هم به وی بپردازد تا بتواند معیشت اش را تامین کند تا از نجیره تولید خارج نشود و در مواقعی مثل بحرانهای اواخر سال گذشته و اوایل سال جاری دست دولت را بگیرد و با تولیداتش کمک کننده باشد؛ این موارد خود جزو موانع تولید و تولیدکنندگان محسوب میشود. از سوی دیگر تورمی که الان برای تولید وجود دارد و به عبارتی تولید را رها کرده اند در بازار آزاد و کشاورز خود باید نهادههای تولید را از بازار آزاد تامین کند خود مانع بزرگی و به هیچ وجه نمیتواند برای کل جمعیت ما مفید باشد.
در کشورهای توسعه یافته برای تحمیل نشدن هزینههای درمانی سنگین، از بخش کشاورزی حمایت میشود تا هزینههای غذا گران در نیاید و هیچ محصولی از سبد غذایی جامعه خارج نشود وبه این ترتیب امنیت سلامت کشور به خطر نیفتد.
جالب است بدانید بخش کشاورزی در همه جوامع حتی کشورهای توسعه یافته نیز با یک جانب احتیاط و حمایتی در نظر گرفته میشود؛ یعنی به این صورت که در شرایط تولید به جهت اینکه در ادامه اگر امنیت غذایی به خطر بیفتد و همچنین اگر تامین تمام نیازمندیهای بدن کامل نباشد ضعف عمومی و بیماریهایی که جامعه را درگیر میکند هزینههای گزافی بر اقتصاد کشور تحمیل میکند؛ لذا دولتها برای اجتناب از پرداخت این هزینهها در عوض از بخش کشاورزی به شدت حمایت میکنند تا غذا گران در نیاید و هیچ محصولی از سبد غذایی جامعه خارج نشود و امنیت سلامت کشور به خطر نیفتد.
مسالهای که باید به آن توجه کرد این است که تولیدکننده محصول کشاورزی با حداکثر تولید میتواند به یک حداقل سود برسد؛ یعنی در حالی که سود سرمایه گذاری در صنعت ۱۸ درصد، در خدمات ۵۰ درصد و در تولید علم ۳۵۰ درصد است در بخش کشاورزی میزان سود ۴ درصد است و لذا مشاهده میکنید که چه تفاوت فاحشی بین سود بخش کشاورزی و دیگر بخشها وجود دارد! و این یعنی زنگ خطر. حال این سوال مطرح میشود با وجود چنین درصد سود کمی چرا کشاورزان کشاورزی را ادامه میدهند؟ یکی اینکه خود کشاورزان انسانهای با اعتقادی هستند و این کار را با نگاه خاصی که به این حرفه آبا و اجدادی خود دارند انجام میدهند.
از سوی دیگر به نوعی برخی کشاورزان در عمل انجام شده قرار گرفته اند و نمیتوانند کار خود را رها کنند. اما اگر این کشاورز بهره وری را بالا ببرد و تولیدش را سودآور کند چه بسا که افراد جوانتر هم راغب به فعالیت در این بخش شوند. در حقیقت در صورتی بهره وری و سودآوری بالاتر میرود که بازار خواهان محصولات باشد. اما وقتی بازار خود بخود گران شود چند درصد مصرف کنندگان میتوانند خرید کنند؟ قطعا درصد کمی.
به عنوان مثال وقتی قیمت موز کیلویی ۱۰ هزار تومان بود ۸۰ درصد جامعه توان خرید داشتند، اما وقتی به ۶۰ هزار تومان رسید میزان مصرف کنندگان این محصول به ۱۰ درصد جامعه کاهش یافت و ۹۰ درصد مابقی توان خرید نداشتند. وقتی در تولیدات داخلی هم این اتفاق بیفتد و دولت همه چیز را آزاد سازی کند با تورم موجود، خودبخود استقبال برای خرید محصولات کشاورزی کم میشود و لذا هم سبد غذایی جامعه مصرف کننده ناقص میشود و هم کشاورز از چرخه تولید خارج میشود.
به دلیل تخلفات عدهای خاص در سواستفاده از ارزهای دولتی نمیتوان به یکباره بخش کشاورزی را آزاد سازی کرد و همه چیز را به بازار آزاد سپرد، چون در تولید یکسری نهادهها هنوز وابسته به واردات هستیم و تولید در داخل به میزان کافی نرسیده است.
نکتهای که آقایان باید بدانند این است که بخش کشاورزی باید به طور ویژه دیده شود اگرچه در قبال اختصاص ارزهای دولتی برای یکسری محصولات رانتهایی ایجاد شده، اما باید یک چارچوب برای این موارد هم تعریف شود، چون برای انحراف عدهای خاص نمیتوان به یکباره بخش کشاورزی را آزاد سازی کرد و همه چیز را به بازار آزاد سپرد. موضوع مهم در این بین این است که تولید یکسری نهادهها از نظر کیفی و کیفی در داخل به جایی که باید نرسیده است و ما را وابسته به واردات کرده است. پس نباید به یکباره شرایطی ایجاد کرد که مثلا کشاورز برای تامین کل ریز مغذیهایی مانند آهن، روی، کلسیم و ... که برای گیاهان به شدت ضروری است، اما در داخل هنوز به میزان کافی تولید نمیشود را به بازار آزاد متوسل شود.
علاوه بر موارد یاد شده ادوات کشاورزی جزو موانع تولید است، چون در تولید ادوات کشاورزی به جایی نرسیدهایم که بخواهیم خودتامین یا خودکفا باشیم؛ لذا به اجبار یکسری ادوات کشاورزی را باید وارد کنیم به همین دلیل تراکتور ۷۰ میلیون تومانی به بالغ بر ۴۰۰ میلیون تومان رسیده است.
همچنین بحث آمایش سرزمینها و الگوی کشت را باید حتما قطعی کنیم؛ یعنی نباید بدون برنامه هیچ محصولی تولید شود و کشاورز باید بداند با چه قیمتی محصولش خریداری میشود تا بر اساس آن قیمت تولید را مدیریت کند.
نکته مهم دیگر اینکه برای توفیق بخش کشاورزی علاوه بر بازارهای مستقیمی که در داخل داریم باید بازارهای صادراتی محصولاتی که در آنها خودکفا هستیم نیز معلوم باشد تا بر اساس نیاز و سلیقه آنها تولید صورت بگیرد.
از موانع دیگر نداشتن صنایع تبدیلی و تکمیلی به میزان کافی در کشور است. ما باید بپذیریم که در یکسری محصولات مازاد تولیدی که داریم ضایعات بالا میرود و در اثر عوامل طبیعی دچار ضایعات میشود که برای بازارهای مستقیم ما قابل قبول نیست؛ بنابراین باید صنایع تبدیلی و تکمیلی به میزانی در اختیار داشته باشیم که با بروز چنین صدماتی هدر نرود و در عوض با ورود به صنایع تبدیلی برای کشاورز و کشور ارزش افزوده ایجاد کند.