کد خبر: ۶۵۹۵۵
۱۸:۰۸ -۱۹ مرداد ۱۴۰۴

چرا آمریکا راه مذاکره با ایران را می‌بندد؟

گزارش «د آمریکن کانسرویتیو» با نقد راهبرد دوگانه آمریکا در قبال ایران، تأکید می‌کند که ترکیب فشار حداکثری با دعوت به مذاکره، کارآمدی دیپلماسی را تضعیف کرده و با حملات نظامی و مطلق‌گرایی هسته‌ای، شانس توافق کاهش می‌یابد.

مذاکرات ایران و آمریکا

نشان تجارت - مسیر کنونی روابط واشنگتن و تهران، همچنان آیینه‌ای از کشمکش دیرینه میان آرمان‌گرایی و الزامات واقع‌گرایانه‌ای است که دهه‌ها سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه را رقم زده است. امروز، با بازگشت سیاست «فشار حداکثری» به سبک دولت ترامپ در کنار تحرکات همزمان دیپلماتیک، بار دیگر این واقعیت یادآوری می‌شود که ملاحظات ژئوپلیتیک غالباً بر اولویت‌های ایدئولوژیک پیشی می‌گیرند. تناقض آشکار در راهبرد ترامپ یعنی پیوند تحریم‌های سخت‌گیرانه با دعوت به مذاکره مستقیم نشانه‌ای از برداشت نادرست از منطق واقعی «دیپلماسی قهری» است؛ دیپلماسی‌ای که تنها در سایه توازن سنجیده میان فشار و امتیازدهی، می‌تواند کارآمد باشد.

مذاکرات اخیر تهران و واشنگتن که از آوریل ۲۰۲۵ و در پی ارسال نامه دونالد ترامپ به آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، رهبر ایران آغاز شد، در حالی پیش رفت که سیاست «فشار حداکثری» نیز به موازات آن دوباره به صحنه بازگشت. این رویکرد دوگانه بازتاب همان باور دیرینه در سیاست‌گذاری آمریکا است که می‌پندارد تحریم‌های اقتصادی می‌توانند زمینه را برای یک گشایش معنادار در گفت‌و‌گو‌ها فراهم کنند.

با این حال، تجربه تاریخی مسیر دیگری را نشان می‌دهد. برجام زمانی به سرانجام رسید که در برابر محدودیت‌های هسته‌ای ایران، کاهش ملموس تحریم‌ها به‌عنوان امتیازی واقعی ارائه شد. در شرایطی که فشار حداکثری پابرجا بماند و همزمان از تهران انتظار امتیازدهی هسته‌ای برود، نتیجه نه تشویق به همکاری، بلکه ایجاد انگیزه‌های معکوس خواهد بود؛ مسیری که به جای افزایش پایبندی، احتمال عدول ایران از تعهدات را بیشتر می‌کند.

بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران از سوی آمریکا در ژوئن ۲۰۲۵، نقطه عطفی خطرناک در روند مناقشه به شمار می‌آید که عملاً چشم‌انداز هرگونه توافق مذاکره‌شده را تضعیف می‌کند. حمله نظامی به چنین زیرساخت‌هایی، صرف‌نظر از توجیهات تاکتیکی، این پیام آشکار را به همراه دارد که واشنگتن، ایران را پیش و بیش از هر چیز از منظر تهدیدات امنیتی می‌نگرد، نه به‌عنوان بازیگری که می‌تواند در چارچوب دیپلماسی نقش‌آفرین باشد.

این چرخش به سوی رویکرد نظامی‌گرایانه، بازتاب گرایشی دیرینه در سیاست خارجی آمریکا است که اغلب ابزار زور را جایگزین مذاکره می‌سازد. تجربه نشان داده است که چنین حملاتی، به جای هموار کردن مسیر گفت‌و‌گو، مواضع طرفین را سخت‌تر کرده و راه رسیدن به توافقی آبرومندانه و پایدار را بیش از پیش دشوار می‌کند.

مطلق‌گرایی هسته‌ای؛ چرا آمریکا راه مذاکره با ایران را می‌بندد؟

بُعد تنش‌های اسرائیل و ایران، لایه‌ای تازه از پیچیدگی به معادله روابط تهران و واشنگتن می‌افزاید؛ لایه‌ای که سیاستگذاران آمریکایی سال‌ها تمایل به نادیده‌گرفتن آن داشته‌اند. اعلام آتش‌بس میان دو طرف از سوی دونالد ترامپ، حاکی از آن است که در پایتخت آمریکا این واقعیت پذیرفته شده که مناقشات منطقه‌ای را نمی‌توان از چارچوب روابط دوجانبه ایالات متحده و ایران جدا دانست. با این همه، الگوی دیرپای سیاست خارجی واشنگتن همچنان بر همسویی بی‌چون‌وچرا با متحدان استوار است، حتی اگر این رویکرد به بهای از دست رفتن انسجام و کارآمدی راهبردی تمام شود.

یک رویکرد واقع‌گرایانه‌ی اصیل بر این نکته تأکید دارد که هرچند منافع اسرائیل و آمریکا در قبال ایران در برخی حوزه‌ها همپوشانی دارند، اما الزاما یکسان نیستند. نگرانی‌های وجودی تل‌آویو از نفوذ منطقه‌ای تهران، گاه می‌تواند با اولویت‌های واشنگتن در زمینه ثبات خاورمیانه و جلوگیری از اشاعه هسته‌ای در تضاد قرار گیرد. مدیریت این شکاف نیازمند درک این واقعیت است که حمایت بی‌قید و شرط از تمامی مواضع اسرائیل، الزاماً در خدمت اهداف کلان و بلندمدت راهبردی ایالات متحده نخواهد بود.

برنامه هسته‌ای ایران همچنان در مرکز مناقشه قرار دارد، اما گفتمان حاکم در واشنگتن آن را در قالبی مطلق‌گرایانه مطرح می‌کند که عملاً راه هرگونه سازش مذاکره‌ای را مسدود می‌سازد. اصرار بر برچیدن کامل ظرفیت هسته‌ای تهران، آن هم در کنار تداوم فشار‌های اقتصادی، واقعیتی را نادیده می‌گیرد: این‌که جمهوری اسلامی اساساً این توانمندی را به‌عنوان اهرمی بازدارنده و ابزاری برای مقابله با همین فشار‌ها توسعه داده است.

نقشه راه واشنگتن؛ چگونه باید با ایران تعامل کرد؟

رویکردی واقع‌بینانه‌تر می‌پذیرد که حفظ بخشی از ظرفیت هسته‌ای ایران ممکن است اجتناب‌ناپذیر باشد و به جای حذف کامل آن، بر ایجاد سازوکار‌های نظارتی و راستی‌آزمایی کارآمد تمرکز کند؛ سازوکار‌هایی که بتوانند هرگونه حرکت به سوی برنامه تسلیحاتی را به‌موقع شناسایی کنند. هدف، باید مدیریت پرونده هسته‌ای باشد، نه پاک‌سازی کامل آن. در همین حال، کارآمدی تحریم‌ها در تفکر راهبردی واشنگتن بیش از اندازه بزرگ‌نمایی شده است.

فشار اقتصادی هرچند می‌تواند هزینه‌هایی بر کشور هدف تحمیل کند، اما به‌ندرت قادر است تغییرات بنیادین در سیاست‌های آن ایجاد کند؛ چنان‌که تجربه ایران نشان داده است. تهران با اتکا به روابط اقتصادی جایگزین و تقویت توانمندی‌های داخلی، تاب‌آوری چشمگیری در برابر فشار‌های تحریمی از خود بروز داده است.

در سطح جهانی، نارضایتی از تحریم‌های ثانویه آمریکا رو به افزایش است؛ محدودیت‌هایی که نه تنها ایران، بلکه فرصت‌های اقتصادی سایر کشور‌ها را نیز هدف قرار می‌دهد. مقاومت اروپا، چین و روسیه در برابر سیاست واشنگتن در قبال تهران، صرفاً حاصل اختلاف‌نظر درباره ایران نیست، بلکه بازتاب نگرانی عمیق‌تر نسبت به استفاده فزاینده از اجبار اقتصادی به‌عنوان ابزار سیاست خارجی است.

رویکردی واقع‌گرایانه در مواجهه با ایران باید با ارزیابی شفاف منافع و توانمندی‌های ایالات متحده آغاز شود. واشنگتن بی‌تردید دغدغه‌های مشروعی درباره رفتار منطقه‌ای و فعالیت‌های هسته‌ای تهران دارد، اما ابزار‌های محدودی برای تغییر بنیادین مسیر سیاست داخلی و خارجی ایران صرفاً از رهگذر فشار خارجی در اختیار دارد.

این امر چند تعدیل سیاستی را ضروری می‌سازد

الف- تعامل تفکیک‌شده؛ سیاست آمریکا در قبال ایران باید از رویکرد یکسان‌انگارانه فاصله بگیرد و میان تهدید‌های اصلی امنیتی نظیر تلاش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای یا تهدید مستقیم نیرو‌های آمریکایی و رقابت‌های وسیع‌تر منطقه‌ای که می‌تواند از مسیر دیپلماسی مدیریت شود، تمایز قائل شود.

ب- عمل متقابل مشروط؛ به جای اصرار بر دریافت امتیازات یک‌جانبه، واشنگتن باید بسته‌های امتیازدهی متقابل طراحی کند که بتواند نگرانی‌های حیاتی هر دو طرف را پاسخ دهد؛ برای نمونه، اعمال محدودیت‌های هسته‌ای در برابر کاهش تحریم‌ها یا تغییر رویکرد منطقه‌ای ایران در برابر به‌رسمیت‌شناختن دیپلماتیک از سوی آمریکا.

ج- مدیریت ائتلاف‌ها؛ سیاست واشنگتن باید بپذیرد که همسویی کامل با اولویت‌های اسرائیل می‌تواند در برخی موارد با هدف کلانِ ثبات منطقه‌ای در تعارض قرار گیرد. این واقعیت ایجاب می‌کند که آمریکا با متحدان خود وارد گفت‌و‌گو‌های صریح و بی‌پرده درباره موازنه‌ها، هزینه‌ها و اولویت‌ها شود.

د- جدول زمانی واقع‌بینانه؛ دگرگونی بنیادین در روابط تهران و واشنگتن فرآیندی چندساله است، نه پروژه‌ای چندماهه. با این حال، چرخه‌های سیاسی داخلی در آمریکا فشار مداومی برای دستیابی به نتایج فوری ایجاد می‌کنند؛ فشاری که با ضرورت دیپلماسی صبورانه و تدریجی برای رسیدن به توافق‌های پایدار در تضاد قرار دارد.

لحظه کنونی در روابط ایران و آمریکا، همزمان بذر فرصت و بروز خطر را در خود دارد. تمایل دو طرف به آغاز گفت‌و‌گو‌های مستقیم حتی در سایه تنش‌های پایدار نشان می‌دهد که مسیر دیپلماسی همچنان گشوده است. با این حال، تشدید همزمان فشار‌های نظامی و اقتصادی، جریان‌های متضادی ایجاد می‌کند که به‌سادگی می‌تواند هر پیشرفت سیاسی را بی‌اثر سازد. موفقیت در این مسیر، مستلزم آن است که واشنگتن از این تصور نادرست دست بردارد که فشار یک‌جانبه می‌تواند تهران را به تسلیم وادارد و بپذیرد که توافق پایدار تنها در سایه سازش متقابل شکل می‌گیرد.

پذیرش این واقعیت شاید در فضای سیاست داخلی آمریکا دشوار باشد، اما تنها گزینه واقع‌بینانه برای مدیریت یکی از حساس‌ترین روابط در عرصه بین‌الملل معاصر است. بدیل این مسیر یعنی تداوم چرخه‌های تشدید تنش و مدیریت مقطعی بحران نه منافع ایالات متحده را تأمین می‌کند و نه ثبات منطقه را تضمین. یک سیاست خارجی پخته، محدودیت‌ها را به رسمیت می‌شناسد و بر اساس آن، راهبرد خود را بازتعریف می‌کند.

منبع: فرارو
ارسال نظرات
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
کرامت سلیمی
|
Spain
۲۳:۳۵ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۰
0
0
مطلب زیر را قبلا هم خدمتتان فرستاده بودم اما به سبب اهمیت موضوع مجددا می فرستم:

—————————————————————————————————————————-

می گویند از تفنگ خالی هر دو طرف می ترسند.

امریکا با وانمود به داشتن سلاح هسته ای دولتهای زیادی را ترساند و ان دولتها را تحت کنترل خود گرفت.و حتی تاریخ دنیا را بازنویسی کرد.

همانقدر که ان دولتها از امریکا می ترسند ، امریکا نیز از ان دولتها می ترسد ، چون تفنگش خالیست و اگر ان دولتها پی ببرند که سلاح هسته ای یک تفنگ خالیست دیگر مطابق سیاستهای امریکا رفتار نخواهند کردو نظم جهانی فعلی به هم خواهد خورد.

همه دولتها انقدر باهوش نیستند که بفهمند سلاح هسته ای یک خالی بندیست و از نظر علمی وجود چنین سلاحی غیر ممکن است و نشدنیست.
تصور کنید چنین دولتهایی معما براشون حل بشه و پی ببرند که سلاح هسته ای همان اقا گرگه دوران کودکیست .

راز مذاکرات ایران و امریکا همین است که اگر مقامات ارشد ایران اقدام به افشای دروغ بودن سلاح هسته ای کنند امریکا دیگر وجهه یک ابرقدرت بلامنازع را ندارد حتی اگر دارای پیبشرفته ترین جت های جنگی باشد و نسبت به دیگر کشورها برتری هوایی داشته باشد.

روسیه مدعیست دومین ابرقدرت اتمی دنیاست و هزاران کلاهک هسته ای دارد اما تقریبا 4 سال است که روسیه در جنگ اوکراین درگیر است و هیچکس روی این کشور حساب نمی کند و حتی روسیه به ترامپ دخیل بسته است که کمک کند تا جنگ اوکراین متوقف شود و در ظاهر به شکل مثلا ابرومندانه ای از این باتلاق خارج شود.

چند ماه پیش اقای کمال خرازی وزیر خارجه زمان اقای خاتمی هم گفتند که در صورت به خطر افتادن موجودیت جمهوری اسلامی ، ایران دکترین هسته ای خود را تغییر خواهد داد.

معنی سخن اقای خرازی هم جز این نیست که در صورت اقدام امریکا بر علیه ایران ، مقامات ایرانی اقدام به افشای دروغ بودن سلاح هسته ای خواهند کرد.

جدیدا هم اقای صالحی رییس اسبق سازمان انرژی اتمی ایران گفتند که اگر امریکا با ایران توافق نکند دامنه جنگ به اوکراین تا تایوان کشیده خواهد شد و به نفع همه است که امریکا توافق کند.

توافق بر سر چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یک ابر قدرت مثلا بلامنازع به نام امریکا که حتی اگر سلاح هسته ای هم نداشته باشد ولی دارای بزرگترین و پیشرفته ترین نیروی هوایی و زرادخانه نظامیسیت ، باید بر سر چی توافق کند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مگر تاسیسات هسته ای نابود نشد؟


پس مذاکره برای چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ به این پرسش را به خودتان واگذار می کنم.
آخرین اخبار
گوناگون