کد خبر: ۶۳۷۵۰
۱۳:۱۴ -۱۱ خرداد ۱۴۰۴

بررسی اقتصاد پلتفرم‌های پخش فیلم به بهانه توقیف سریال پرهزینه سووشون/ چرنوبیل اقتصادی، نماوا و هزارتوی سود و زیان!

سریال «سووشون» با بودجه‌ای بالغ بر ۲۰۰ میلیارد تومان، یکی از پرهزینه‌ترین تولیدات شبکه نمایش خانگی محسوب می‌شود. این میزان هزینه، همراه با حواشی پس از پخش، باعث شده برخی نسبت به توجیه‌پذیری چنین سرمایه‌گذاری‌ای در شرایط اقتصادی فعلی کشور ابراز تردید کنند.

شبکه نمایش خانگی

دهم تیر ماه سال گذشته بود که پس از انتشار اخباری مبنی بر ورشکستگی نماوا، حسین میرطاوسی، مالک این پلتفرم، این اخبار را تکذیب و اعلام کرد که تاکنون بالغ بر ۲ هزار میلیارد تومان در نماوا سرمایه‌گذاری شده است. میرطاووسی همان روز از گران‌ترین سریالی که در نماوا در حال ساخت و در مرحله تدوین بود رونمایی کرد.

در حالی که ساخت ارزان‌ترین سریال‌ها در این پلتفرم ۳ تا ۵ میلیارد تومان هزینه دارد، این سریال تا آن زمان بالغ بر ۲۰۰ میلیارد تومان و هر قسمت ۸ میلیارد تومان، هزینه برداشته بود؛ سریال «سووشون»؛ سریالی که در دو راهی انتشار و توقیف، در نهایت هم آن شد و هم این. ساعت ۸ صبح جمعه ۹ خرداد ۱۴۰۴، «سووشون» منتشر شد و حوالی ۵ عصر خبر آمد که توقیف شده است. 

تحلیل اقتصادی نماوا: خونریزی مالی در یک ناکامی

ساخت سریال‌های تاریخی در شبکه نمایش خانگی یکی از رویکرد‌های اصلی سرمایه گذاران و تهیه کنندگان شده و این تولیدات در سریال‌های اخیر بیشتر شده است، شروع جدی از «شهرزاد» آغاز شد و بعد‌ها به «جیران» و «خاتون» رسید. حال نیز علاوه بر «تاسیان» که به تاریخ معاصر می‌پردازد؛ پخش «سووشون» نیز آغاز شده؛ قرار است «بامداد خمار» و «شکارگاه» نیز پخش شود.

سریال «سووشون» با بودجه‌ای بالغ بر ۲۰۰ میلیارد تومان، یکی از پرهزینه‌ترین تولیدات شبکه نمایش خانگی محسوب می‌شود. این میزان هزینه، همراه با حواشی پس از پخش، باعث شده برخی نسبت به توجیه‌پذیری چنین سرمایه‌گذاری‌ای در شرایط اقتصادی فعلی کشور ابراز تردید کنند. پلتفرم‌های VOD داخلی مانند نماوا، با پذیرش نقش سرمایه‌گذار اصلی یا تامین کننده انحصاری پخش، عملاً بار مالی این پروژه‌های عظیم را به دوش می‌کشند. این مدل، ریسکی ذاتی دارد: تبلیغات، بازگشت سرمایه منوط به جذب حداکثری مخاطب، تداوم پخش بدون وقفه و جلوگیری از نشت محتوا به کانال‌های غیرقانونی است، معادله‌ای که اکنون درهم شکسته است.

• مدل درآمدی: نماوا با تعرفه اشتراک ماهانه ۱۶۰ هزار تومان (۱۸۰ هزار تومان با احتساب مالیات)، در مقایسه با رقبایی، چون فیلیمو و فیلم‌نت (۲۰۰ هزار تومان پایه، ۲۲۰ هزار تومان با مالیات)، موقعیت قیمتی رقابتی‌تری داشت.

• پتانسیل درآمدزایی: با فرض یک میلیون کاربر فعال پرداخت‌کننده، درآمد ماهانه ناخالص نماوا بالغ بر ۱۸۰ میلیارد تومان (یک میلیون کاربر ۱۸۰ هزار تومان) می‌شد. درآمد خالص، پس از کسر هزینه‌های عملیاتی، حقوق، زیرساخت و سهم تولیدکنندگان محتوا، رقم به مراتب کمتری است.

• ضربه مستقیم توقیف «سووشون» و مسدودیت پلتفرم: هزینه از دست‌رفته تولید، ۲۰۰ میلیارد تومان سرمایه‌گذاری مستقیم روی پروژه‌ای که تا زمان رفع توقیف علنا غیرقابل بهره‌برداری شد. این رقم حتی پیش از درنظرگرفتن هزینه‌های بازاریابی گسترده پیرامون آن است.

• تعلیق جریان درآمدی: مسدودیت پلتفرم به معنای توقف کامل درآمدزایی از کل محتوای موجود است، نه فقط «سووشون». هر روز تعطیلی، ضرری مستقیم است.

• فرسایش اعتماد مشتری: کاربران پرداخت‌کننده با تعلیق دسترسی، نه تنها ممکن است به رقبا پناه ببرند، بلکه اساساً اعتماد خود را به پایداری خدمات پلتفرم‌های داخلی از دست می‌دهند. هرچند مدیر پلتفرم نماوا اعلام کرده که هزینهٔ اشتراکی که کاربران پرداخت کرده‌اند، در صورت مرتفع نشدن مشکل پلتفرم، به آنها عودت داده خواهد شد.

۲۰۰ میلیارد هزینه ساخت سریال سووشون، معادل بودجه سالانه ۵ استارت‌آپ ملی یا ۱۴ ماه درآمد کامل پلتفرم با یک میلیون کاربر بود، حال آنکه هر قسمت ۸ میلیارد تومانی این پروژه، تنها یک‌بار فرصت نمایش یافت و ۱۹۲ میلیارد تومان هزینهٔ ۲۴ قسمت ناتمام برای مدتی نامعلوم به بایگانی رفت.

حال این پلتفرم، در میدان مین اقتصاد دیجیتال گرفتار آمده است: از یک سو، شبکه‌های ماهواره‌ای و کانال‌های تلگرامی همان محتوا را رایگان عرضه می‌کنند و از سوی دیگر، هزینه‌های تولید به‌گونه‌ای سرسام‌آور است که جبران ۲۰۰ میلیارد تومان سرمایه‌گذاری «سووشون» مستلزم جذب ۱.۲۵ میلیون اشتراک جدید بود، رقمی فراتر از کل کاربران فعلی پلتفرم! این تناقض مرگبار، مدل کسب‌وکار را به بازی رولت روسی تبدیل کرده است؛ بماند که این پلتفرم، چون دیگر پلتفرم‌های پخش فیلم، تنوع و گستردگی در سریال و محتوا ندارد و سووشون به مثابه برگ برنده پلتفرم بود.

تشتت منابع مالی و مکانیزم‌های پنهان

معاون تنظیم بازار و توسعه کسب‌وکار ساترا، محمدحسن خلعتبری، در اظهارات اخیر خود اعلام کرده است که گردش مالی شبکه نمایش خانگی به رقم ۱۳۰ هزار میلیارد تومان رسیده است.

این آمار، زمانی اهمیت می‌یابد که بدانیم در فضای اقتصادی ایران، تأمین مالی حتی یک پروژه سینمایی متوسط با دشواری‌های عدیده مواجه است؛ از دشواری دریافت مجوز‌های بانکی گرفته تا تطبیق با نوسانات ارزی. حال چگونه ممکن است در همین بستر، سرمایه‌گذاریِ کلان در عرصه سریال‌سازی خانگی به‌گونه‌ای بی‌سابقه تسهیل شود؟

سابقاً یکی از مهم‌ترین موانع رقابت میان فیلم‌سازان خصوصی و تولیدات «حکومتی» یا دولتی، فقدان تأمین مالی پایدار بود. ولی امروز آن مانع عملاً برداشته شده است. اعداد و ارقام پیشنهادی تهیه‌کنندگان شبکه نمایش خانگی نه‌تنها از سقف مرسوم دستمزد‌های سینمایی فراتر رفته‌اند، بلکه با پشتوانه‌ای تأییدنشده از سوی نهاد‌های رسمی، تخت گاز در بازار هزینه‌ها رقابت می‌کنند.

برای نمونه، روزنامه شرق در گزارشی که در پنجم اسفند ۱۴۰۳ منتشر کرد، میانگین دستمزد یک بازیگر سرشناس سینما را حدود ۳ تا ۴ میلیارد تومان برآورد کرده است و تأکید دارد که این رقم تقریباً معادلِ حقوق «یک یا دو ماه» بازی در یک پروژه سریالی خانگی است. 

در میانه همین سال، افشای اسناد دستمزد بازیگران سریال «ازازیل» به کارگردانی حسن فتحی - با ارقامی بین ۱٫۶ تا ۳ میلیارد تومان در هر ماه - در شبکه‌های اجتماعی سروصدای بسیاری به‌پا کرد. اما پرسش بنیادین این است: چگونه این حجم هزینه‌کرد تأمین می‌شود؟ شگفت‌انگیز نیست اگر بدانیم بخش عمده درآمد شبکه‌های نمایش خانگی برای تأمین این رقم‌ها از منابعی خارج از فرآیند شفاف و رسمی ناشی می‌شود. در حقیقت، ابهام در زنجیره سرمایه‌گذاری و عدم نظارت دقیق بر سرمایه‌های ورودی، امکان «مهندسی سلیقه» را به واسطه بازیگران فربه و تیم‌های تولید پرهزینه مهیا کرده است؛ مهندسی‌ای که به‌جای آنکه بر مبنای مطالبه واقعی مخاطب شکل گیرد، اغلب تابعی است از آنچه تأمین‌کننده مالی (یا آنچه از آن تحت عنوان «پول‌های بی‌منشأ» یاد می‌شود) برمی‌گزیند. 

نگاهی به الگوی سوددهی پلتفرم‌های خانگی نشان می‌دهد که بیش از دو سوم مخاطبان این شبکه‌ها، یا اشتراکی پرداخت نمی‌کنند و آثار را به‌صورت غیرقانونی دانلود می‌کنند، یا حداقل در پرداخت حق اشتراک تعلل دارند. این امر، معادله بازگشت سرمایه را تا حد زیادی مخدوش می‌کند؛ زیرا حتی اگر میانگین هزینه تولید هر قسمت به‌طور متوسط ۵ تا ۱۰ میلیارد تومان باشد، منبع جریان درآمد مستقیم (حق اشتراک یا تبلیغات) به‌تنهایی قادر نیست آن را تأمین کند.

رقص میلیاردی روی طنابِ سود و زیان

اما جهانِ پخش آنلاین، صحنه‌ای از پارادوکس‌های نفس‌گیر است: جایی که سرمایه‌گذاری‌های کلان با جذابیتِ طلایی «ممکن است» توجیه می‌شود. تولیدات میلیاردی مانند «جیران»، «سووشون» و «تاسیان» در ایران و غول‌هایی، چون «بازی تاج‌وتخت» در غرب، نه صرفاً نمایش هنر، که قمار‌های استراتژیک بر میز اقتصاد دیجیتال هستند.

پرسش بنیادین اینجاست: آیا این جریان طلایی، سنگینی هزینه‌های نجومی را تاب می‌آورد؟ در این میدان، پلتفرم‌های SVOD مثل فیلیمو و نماوا با ستون‌فقرات اشتراکی‌شان حرکت می‌کنند. اگر اشتراک تمدید نشود، برج و بارویشان فرومی‌ریزد. در سوی دیگر، AVOD‌هایی هستند که روی طلا شدن «ثانیه‌ها» حساب باز کرده‌اند؛ هر کلیک و هر نگاه، فرصتی است برای فروش چشم‌ها به تبلیغ‌دهنده‌ها. اما آیا در ایرانِ امروز، واقعاً این مدل‌ها جواب می‌دهند؟ ماجرا آن‌جا پیچیده می‌شود که این پلتفرم‌ها، با جیب‌های نه‌چندان پُر، اما جاه‌طلبی‌های بی‌حد، به‌دنبال ساخت سریال‌هایی با بودجه‌های چند میلیاردی می‌روند.

در بازار جهانی، نتفلیکس برای هر قسمت از «The Crown» یا «Stranger Things» بیش از ۱۰ میلیون دلار خرج می‌کند. اما آن‌جا مخاطب میلیاردی و بازار بین‌المللی است. در ایران، تولید هر قسمت با رقمی بین ۳ تا ۱۵ میلیارد تومان، آن‌قدر سنگین است که گاهی حتی خودش هم زیر بارش خم می‌شود. آیا در بازار محدودی، چون ایران، چنین اعدادی منطقی است؟

یا صرفاً یک بازی خطرناک با پول‌هایی است که گاهی از جیب مردم و گاهی از جیب سرمایه‌گذارانی می‌آید که آینده‌ای در مه را به چشم دیده‌اند؟ از آن‌سو، حتی اگر سریالی موفق ظاهر شود و موجی در شبکه‌های اجتماعی به پا کند، سودآوری‌اش فقط در صورتی اتفاق می‌افتد که یا تعداد زیادی اشتراک جدید بفروشد یا مشتری‌های قدیمی را به تجدید اشتراک قانع کند. اینجاست که جمله‌ای طنازانه، اما دقیق، خودش را جا می‌دهد: «وقتی هم خدا را می‌خواهند، هم خرما را!» یعنی هم پول اشتراک می‌گیرند، هم تبلیغ پخش می‌کنند. این ترکیب، خشم مشترکانی را برمی‌انگیزد که می‌پرسند: پس تفاوت این پلتفرم‌ها با تلویزیون چیست؟ تبلیغات، برخلاف انتظار، نه‌تنها حذف نشدند، بلکه جسورتر از گذشته وسط سریال‌ها جا خوش کرده‌اند؛ انگار بیننده، نه مشتری که گروگانِ پلتفرم است. در این میان، آپارات، با مدل AVOD و پخش محتوای رایگان، به الگویی متفاوت بدل شده است.

۲۵ میلیون کاربر و ۳۰۰ میلیون نمایش تبلیغ در ماه، برایش حدود ۳۰ میلیارد تومان درآمد می‌آورد؛ رقمی که شاید برای تولید محتوای کم‌خرج کافی باشد، اما برای ساخت اژدهایان دیجیتالیِ پرهزینه، کافی نیست. سرمایه‌گذاری مستقیم، اسپانسر‌های خصوصی یا شراکت‌های چندجانبه، تنها راه‌های بقای این پلتفرم‌ها در نبردی است که بیش از آن‌که هنری باشد، اقتصادی است. 

سانسور به مثابه استراتژی بازاریابی

این چرخه معیوبی است که ممنوعیت را به موتور محرکه تقاضا تبدیل کرده است. در زیست‌بوم رسانه‌ای ایران، توقیف از ابزار نظارتی به ماشین تولید کنجکاوی بدل شده؛ پدیده‌ای که در آن برچسب ممنوعیت نه تنها مانع دسترسی نمی‌شود، که با فعال‌سازی اقتصاد روانی کمیابی، تقاضا را مهندسی می‌کند. نمونه‌های سووشون و تاسیان نشان می‌دهند این فرآیند سه‌وجه کلیدی دارد: نخست شبیخون نظارتی (توقف ناگهانی با موج رسانه‌ای)، سپس فروپاشی کنترل (تداوم پخش زیرپوستی) و نهایتاً بازگشت پیروزمندانه (افزایش نمایی مخاطب). 

در لایه‌های پنهان، معادله سودآوری پنهان رخ می‌نماید:

۱. تبدیل تهدید به فرصت توسط پلتفرم‌ها: افت طبیعی مخاطبان (مانند آمار پیشاتوقیف تاسیان در هفته‌های قبل) با یک جنجال برنامه‌ریزی‌شده به رشد تصنعی تبدیل می‌شود.

۲. تغییر نقش نهاد ناظر از بازدارنده به بازیگر نمایش رسانه‌ای: اعتبار نظارتی قربانی عملیات‌های نمایشی می‌شود.

۳. تولد پارادوکس کیفیت-حواشی: ضعف‌های احتمالی محتوایی (ساختار روایی، کارگردانی) زیر سایه اخبار توقیف مدفون می‌شود.

این الگو نشان‌دهنده گذار از اقتصاد محتوا به اقتصاد جنجال است؛ نظامی که در آن ارزش اثر نه از کیفیت ذاتی، که از توانایی تولید هیاهوی رسانه‌ای مشتق می‌شود. پایان تراژدی آنجاست که تیغ سانسور - ناخواسته - به قلم تبلیغات‌نویسان بدل می‌شود.

منبع: اقتصاد24
ارسال نظرات
آخرین اخبار
گوناگون