کد خبر: ۶۳۳۷۵
۲۳:۱۴ -۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴
در گفت‌وگو با نشان تجارت مطرح شد

من به عنوان یک زن سراغ کتاب «کتابدار نهر ترابل سام» برای ترجمه نرفتم

پروانه عزیزی گفت: من به عنوان یک زن سراغ کتاب «کتابدار نهر ترابل سام» برای ترجمه نرفتم. من به عنوان یک مترجم علاقه‌مند به ادبیات، کتاب را انتخاب کردم.

نشان تجارت - مانا یزدانی‌امیری: کتاب کتابدار نهر ترابل سام با نام انگلیسی the book woman of Troublesome Creek به نویسندگی کیم ریچاردسون و ترجمه پروانه عزیزی در پاییز ۱۴۰۳ در نشر دیدآور به چاپ رسیده است، موضوع کتاب در مورد زنی جوان و رنگین پوست است که برای مستقل شدن تلاش می‌کند. او به طور داوطلبانه در برنامه ترویج فرهنگ کتابخوانی که در آن زمان برای غلبه به وضعیت نابسامان اقتصادی آن زمان آمریکا پایه‌ریزی شده بود، می‌پیوندد. در راه این زن جوان بسیار فراز و فرود پیش روست که قلم لطیف و زیبایی خانم پروانه عزیزی آن را برای خواننده راحت‌تر و باورپذیرتر می‌کند.

به همین بهانه، نشان تجارت با خانم پروانه عزیزی در مورد این کتاب، گفت‌وگویی داشته است.

* چه فاکتور قابل تاملی شما را به ترجمه این کتاب تشویق کرد؟ زنانه بودن قصه؟ تاریخ آمریکا؟ قصه‌ای در مورد اقلیت جامعه؟

بگذارید ابتدا تشکر کنم از قرار این مصاحبه. امیدوارم بتوانم پاسخ‏‌های راهگشایی بدهم که به کار بعضی از خوانندگان بیاید. بخش اول سوال‏تان در واقع کتاب پیشنهاد ناشر«انتشارات دیدآور» بود و اگر به فرمایش شما فاکتور قابل تاملی وجود داشته باشد بعد از خواندن کتاب به دست آمد. با خواندن متن اصلی کتاب بسیار مشتاق شدم که آن را ترجمه کنم تا خوانندگان فرضی را در لذت آن سهیم سازم و اما زنانه بودن قصه، به هیچ وجه. این یک تصادف محض بود. نویسنده زن، مترجم زن و از قضا شخصیت اصلی داستان که زن بود. می‌‏توانست جور دیگری باشد، نویسنده مرد، مترجم زن. قهرمان مرد و یا نویسنده زن، مترجم مرد و قهرمان زن و شاید شکل‏‌های دیگری. اما این جا دست بر قضا هر سه زن هستیم. این به هیچ وجه امتیاز نیست، این یک موقعیت است، شاید دیگری در شرایط دیگر بهتر از من کار می‌‏کرد، اما من این را به فال نیک گرفتم. امیدوارم همه زنان و مردان از خواندن آن به یک اندازه لذت ببرند.

و اما بخش دیگر سوالتان، این هم به تنهایی ویژگی خاصی نیست. می‌‏شد در هر جای دیگری از جهان اتفاق بیفتد، چه بسا که چنین هم باشد. و اما آن‏جا که گفتید قصه‏‌ای در مورد اقلیت جامعه، من خیلی با این مفهوم موافق نیستم چرا؟ اقلیت بودن یک بار منفی دارد. ممکن است آدمی در قبال ده‌ها و صد‌ها و هزاران نفر بر حق باشد، این برحق بودن درواقع همان کارکرد را دارد یعنی اکثریت. جهان امروز جهان اقلیت دینی، اقلیت نژادی، اقلیت فکری نیست. ما همه برابریم اگرچه تعدادمان بیش و کم باشد.

* به عنوان یک زن، در ترجمه کتابی که نویسنده آن هم یک خانم است، در حین ترجمه آیا با قسمتی از داستان یا لحظه‌ای از قصه هم‌ذات‌پنداری داشتید؟ و یا حسی که ممکن است خودتان در زندگی تجربه‌اش کرده‌اید به سراغ‌تان آمد؟

من به عنوان یک زن سراغ این کتاب برای ترجمه نرفتم. من به عنوان یک مترجم علاقه‌مند به ادبیات، کتاب را انتخاب کردم شاید بتوان با قید احتیاط گفت این سوال شاید کمی دور از واقع باشد، همین؛ و حالا موضوع هم‏ذات‏‌پنداری، حتما. با همه قسمت‏‌های داستان هم‏ذات‌‏پنداری داشتم. بیشتر مایلم که ببینم آیا خوانندگان هم چنین هستند یا نه؟ تا وقتی کتاب در دست ترجمه بود تصورات دیگری داشتم، اما کتاب خوانده شد، ترجمه شد و به کتابفروشی‏‌ها رفت، بعد از آن دیگر من با آن کاری ندارم. امیدوارم مورد استقبال واقع شود و جای خودش را پیدا کند؛ و در ادامه پرسش‌‏تان می‌‏توان گفت که بخشی از تجربه‏‌های بشری مشترک و بخشی از آن‌‏ها به تنهایی اتفاق می‏‌افتد. در این رمان هم چنین است. این رمان حتما برای خوانندگان تازگی دارد مگر می‏‌شود لحظاتی با این رمان هم‏ذات‏ نشد، فکر نکرد، اندوهگین نشد. تجربه کاسی مری تجربه خودش بود، اما بعد از خواندن رمان، تجربه من هم شد، تجربه کسی دیگر و تجربه خیلی از خوانندگان. من با او حالا دیگر صمیمی هستم و برایش آرزوی سرسلامتی دارم و او را می‏‌بینم که هم‏چنان در آن تپه‏‌های ناهموار کتاب را به اهلش می‏‌رساند.

* ترویج فرهنگ کتابخوانی و کسب دانش و یادگیری در آن زمان خاص که به صورت یک برنامه‌ریزی گسترده در آمریکا پایه‌ریزی شد برای کمک به اقتصاد جامعه، به نظر شما در اکنون این جامعه چه تاثیر شگرفی گذاشته و حال این کشور از نظر کتابخوانی در چه جایگاهی قرار دارد؟

این که چه تاثیری داشته، نمی‌‏توان منکر آن شد مگر می‏‌شود کتاب و کتابخوانی تاثیری بر جامعه و آدم‏‌ها نگذارد به‏‌خصوص آن‏جا که دولت‌‏ها تصمیم می‏‌گیرند با سیاست‏‌های مدبرانه‏‌شان ترویج کتاب کنند. بخش بسیاری از فرهنگ جوامع ارتباط مستقیم با کتاب دارد و وقتی کتاب هست، کتابخوان هم باید باشد، شاید! مرا به حیطه‏‌های دیگر می‏‌کشانید. من فکر می‏‌کنم تاثیر شگرفی گذاشته باشد، اگر چنین نباشد من بی‌تقصیرم. ما با خواندن این رمان و یا هر رمان دیگری از هر کجای جهان، با بخش کوچکی از یک فرهنگ، یک جامعه و یک اندیشه رو‌به‌رو می‏‌شویم و می‏‌فهمیم برای رسیدن به یک موقعیت متعالی و بهتر باید راه‏های پرصعب‌‏العبور را پشت سر بگذاریم. امیدوارم شعار نداده باشم. اما این رمان و هر رمانی کمی این مسیر را هموار می‏‌کند.

من چندان اطلاعی از حال کتابخوانی آن‏جا ندارم، ولی با مراجعه به تیراژ کتاب‌‏های منتشر شده در آن‏جا و مقایسه آن با خودمان، اگرچه قیاس مع‌‏الفارغ است، می‏‌توان به پاسخ درخوری برای بخش پایانی سوال‏تان رسید. کاش می‌‏شد در یک شرایط فرضی یا غیرفرضی من از شما می‏‌پرسیدم که حال کتابخوانی «این سرزمین» چگونه است. 

* جامعه خودمان ایران را چگونه می‌بینید؟ با گستره‌ فراوان سوشیال مدیا و فضای مجازی که وسعتی بی‌نهایت دارد با عمقی اندک، بستر قصه و داستان جایگاه خود را یافته است؟ فرهنگ کتابخوانی چطور؟

آیا در این آشفته‌‏بازار می‏شود ادبیات، رمان، داستان، قصه و شعر محلی از اعراب داشته باشد؟ کاش که داشته باشد. ادبیات اطلاعات نیست، سوشیال مدیا نیست، ادبیات زندگی است، شما را از همه آن خروار‌ها اطلاعات که هر ثانیه و هر لحظه و هر روز سرریز می‏‌شود و همچنان و همچنان ادامه می‌‏یابد می‏‌رهاند. ادبیات وظیفه دیگری دارد. ادبیات دستش را به سوی خواننده و مخاطب دراز می‏کند تا او را از خود و پیرامونش برهاند، تا به تامل و تعقل وادارد هر چند که گاه سرگرمی هم با خود دارد. من نمی‌‏دانم که این فضای مجازی می‏‌تواند جای ادبیات را بگیرد یا نه، این روز‌ها من هم گاهی پادکست گوش می‏‌کنم و هر از چندی چیز‌های جدی و قابل توجه هم در آن می‏‌یابم، مخالفتی هم با آن ندارم، اما برای من خواندن یک رمان کاغذی از گلشیری، دولت آبادی، مارکز و یوسا و ورق زدن آن بسیار جذاب‌‏تر است و ترجیح می‏دهم یک «چوب‏الف» لای کتاب بگذارم تا بعد دوباره از همان‏جا ادامه دهم تا این که کلیدی را در صفحه کلید کلیک کنم. می‌دانم که این یک آرزوست، چون تکنولوژی کار خودش را می‏‌کند. البته شاید برای کسانی که زمانی برای مطالعه ندارند گوش کردن به «پادکست»ها فرصت مغتنمی باشد، اما آیا آثار جدی ادبیات را می‏توان مثلا پشت فرمان اتومبیل خصوصا هنگام ترافیک گوش کرد؟ می‌‏شود شنید، ولی این وسعتی است بی‌نهایت با عمقی اندک! به یاد بیاوریم پایان دهه ۳۰ و در ادامه، دهه ۴۰ را که شعر جایگاه والایی داشت و مخاطبان بسیار. به نظر اکنون این وظیفه بر عهده قصه و داستان و رمان است. 

فرهنگ کتابخوانی را هم که همه شاهد هستند. برخی معتقدند که توجه به خواندن کتاب کاهش یافته، زیرا بسیاری ترجیح می‌دهند محتوای مختصر و سریع دریافت کنند من، اما تنها می‌‏توانم یاد کنم از نویسندگانی که چه مرد و چه زن که در طول این دهه‏‌ها داستان نوشته‏‌اند، رمان نوشته‏‌اند، شعر گفته‌‏اند و فیلم ساخته‌‏اند. با ادای احترام به همه آن‏‌ها.

* شما از نویسندگانی، چون اشمیت و موراکامی هم ترجمه‌هایی داشته‌اید، ترجمه از زبان مردانه راحت‌تر است یا زنانه؟ تفاوت‌هایی شاخص و یا نگاهی متفاوت در آن می‌بینید؟

از نویسندگانی که نام بردید با خواهرم که جا دارد از او یاد کنم و برای همیشه یادش را گرامی بدارم، ترجمه‏‌هایی مشترک داشته‌‏ایم و من باز به احترام او کتاب دیگری از اشمیت ترجمه کردم و این راه بس دشواری بود آن هنگام که دیگر او نبود. و اما ترجمه از زبان مردانه یا زنانه، منظورتان نویسنده مرد یا زن است یا لحن زنانه و مردانه؟ من بیشتر به کتاب خوب فکر می‏‌کنم. گاهی موقع ترجمه فراموشم می‏‌شود نویسنده، موراکامی، اشمیت، آلنده، ریچاردسون زن هستند یا مرد. به نظرم تفاوت در جنسیت نیست در نگاه آدم‏‌هاست به پیرامون‌شان. اگر نویسنده زنی نگاهی مردانه داشت یا بر‏عکس، تکلیف‌‏مان چیست؟

* اگر سخنی دارید خوشحال می‌شوم که بفرمایید.

اما حرف آخر. هر چیزی را پایانی است، مثل پایان همین مصاحبه، مثل پایان نهر ترابل‏سام، مثل پایان زندگی، اما آن چیزی که پایان ندارد، کتاب است. بخش مهمی و بخش بسیار بسیار مهمی از فرهنگ، هنر، فلسفه و اندیشه در کتاب‏‌ها نهفته است و تنها در پایان از قول آن کتاب معروف اومبرتو اکو و ژان کلود کریر می‏‌توان گفت «از کتاب رهایی نداریم».

کتاب کتابدار نهر ترابل سام

برچسب‌ها:
ارسال نظرات
آخرین اخبار
گوناگون