نشان تجارت - هرچه عمیقتر و طولانیتر به نقاشی ندیمهها اثر دیگو ولاسکوز که در سال ۱۶۵۶ خلق شده است، نگاه کنید، سوالات بیشتری به ذهنتان خطور خواهد کرد. محققان و پژوهشگران هنری بیش از سه قرن است که این نقاشی را تجزیه و تحلیل میکنند و هنوز به معنای واقعی آن دست نیافتهاند یا به عبارتی در چند معنای آن حل نشدهاند.
جاناتان براون، مورخ هنر و کارشناس نقاشیهای ولاسکوز، در کتاب خود با عنوان ولاسکوز نقاش و دربار در سال ۱۹۸۶ نوشت: «تعداد کمی از نقاشیها در تاریخ هنر، تفسیرهای بسیار و متنوعی بهاندازه این اثر ولاسکوز ایجاد کردهاند.» نزدیک به دو دهه بعد، در طی یک سخنرانی در سال ۲۰۱۴ در مجموعه فریک، او با کنایه گفت: «در استخوانهایم احساس میکنم ممکن است از مراحل اولیه LMFS-سندرم خستگی ندیمهها رنج ببرم» و افزود: «منظورم نقاشی نیست، بلکه به نوشتهها و نقدهایی است که در ارتباط با آن منتشر شده است.»
تابلوی ندیمهها یک پرتره گروهی مرموز است، پر از شخصیتهای عجیب و غریب از جمله یک شاهزاده خانم، یک راهبه، یک کوتوله و یک هنرمند نقاش عصر باروک. با تفاوت فاحش که قواعد سنتی پرترههای درباری را برهم میزند، بسیاری این نقاشی را به یک عکس فوری تشبیه میکنند. به این معنا که مجموعهای مملو از کنشها و اکتهای مختلف در یک زمان واحد است؛ و همزمان حرکات و موقعیتها و ارتباط بین کاراکترهای داخل تصویر را بسیار دقیق در تصویر مشخص میکند. با اینکه به نظر نمیرسد قوانین پرسپکتیو و اصول سنتی نقاشی را دنبال کند. بدون هیچ شاهد و مدرک روشنی که بیان کننده منویات نقاش و سفارش دهندهگان اثر باشد. مخاطبان و محققان هنری، بیشتر در مواجهه با این اثر با یک مجموعه تئوری و سوالات بیپایان و بی پاسخ روبهرو هستند تا یک تابلو نقاشی.
با وجود اینهمه ابهام و یا شاید به خاطر آن، اثر ندیمههای ولاسکوز جایگاهی ویژه و بسیار تاثیرگذار در میان آثار تمام دوران نقاشیهای غربی پیدا کرده است. در ادامه به تشریح ویژگیهای این شاهکار اسپانیایی که دارای خاصیت چند معنایی، چه از نظر تصویری و چه از نظر تئوریهای هنری و تمام آن چیزی که در مورد آن میدانیم و یا آنچه که نمیدانیم، با تماشای دوباره این اثر میپردازیم.
نگاه اول
آنچه که در ندیمهها میبینیم
بخش زیادی از دانستهی ما به لطف آنتونیو پالومینو، مورخ هنری قرن هجدهم و کتاب او درباره نقاشان اسپانیایی در سال ۱۷۲۴، باعث گردیده که اطلاعات زیادی درباره مردم و فضای فیزیکی تصویر شده در ندیمهها داشته باشیم. او به عنوان بخشی از تحقیقات خود، با همکاران ولاسکوز به گفتوگو نشسته است (ولاسکوز در سال ۱۶۶۰ درگذشت)، او همچنین با چهار نفر از ۹ نفری که در تصویر نشان داده شدهاند، صحبت کرده است.
تابلو ندیمهها در فضای کارگاه ولاسکوز در قصر رویال آلکازار مادرید، قصری که پادشاه وقت فلیپ ۴ام و خانوادهاش در آن زندگی میکردند برپا شده است. فلیپ ۴ام معروف است به پادشاهی شاعر، زیرا در دوران او بسیار به آثار و تولیدات فرهنگی و هنری به خصوص نقاشی به دستور او توجه ویژهای شده است، او مجموعهی وسیعی از آثار هنری اروپا را جمع آوری و موزهی ملی پرادو را که معروف به موزهی ملی هنرهای اسپانیاست پیریزی کرد. به همین سبب او در قصرش کارگاه بزرگ نقاشی برپا کرده بودکه فضای نقاشی ولاسکوز در آن میگذرد. روی دیوار انتهای اتاق آثاری از پییر پل روبنس دیده میشود، که این آثار توسط نقاش دیگر مورد علاقهی فلیپ ۴ام خوان باتیستا مارتینس دل مازو اجرا شده است و در اصل کپیهایی از آثار پل روبنس است. پالمینو در تحقیقاتش به اشتباه تصور کرده است که نقاشیها اصلی هستند. مجموعهای از تصاویر مسخ اووید، در دیوار انتهایی اتاق دیده میشود که این دو تصویر شامل یکی از صحنههای مینروا و آرکنه و دیگری پان و آپولو میباشد.
در مرکز اتاق، شاهزاده خانم -که به آن ملکه و یا اینفانتا نیز گفته میشود- دونا مارگاریتا ماریا از اتریش، اولین فرزند فیلیپ چهارم و همسر دومش ماریانا، ایستاده است. شاهزاده خانم چهارمین فرزند فیلیپ بود و در سن پنج یا شش سالگی تصویر شده است. او یکی از موضوعات مورد علاقه هنرمند بود و بنا به دستور پادشاه، چندین بار پس از آن نیز پرترههایی از او را به تصویرکشید.
او یک لباس مجلسی روشن به رنگ کرم با دامن پف دار و آستینهای پلهای به تن دارد. موهای طلایی نرم و گونههای صورتیاش به نظر میدرخشند و جریان نور طبیعی را منعکس میکنند. اما در واقع این نوریست که توسط نقاش منحصرا بر روی این کاراکتر تابیده و نورپردازی شده است، نورپردازی فیلتر شده بر روی مارگاریتا یکی از شیوههای بسیار منحصربهفرد نورپردازی است، که در کل ترکیب بندی به تصویر کشیده است.
مستقیماً در سمت چپ و راست او ندیمهها دیده میشوند، که اسم اثر یا تابلو هم هستند، خانمهای منتظر، که در برنامههای روزانه سلطنتی همراه شاهزاده خانم قرار دارند و از او مراقبت میکنند. مستقیماً در سمت چپ شاهزاده خانم دونا ماریا آگوستینا سارمنتیو قرار دارد که زانو زده و کوزه کوچکی را روی یک ظرف نقرهای به کودک هدیه میدهد. در سمت راست، دونا ایزابل د ولاسکو را میبینیم که دستهایش را روی لباس حجیمش دراز کرده است. هر دو زن لباسهایی به تن دارند که مجموعهی از موتیفهای طراحی لباس، برش و دوخت، و ظرافتهای عمیقی برروی آن دیده میشود.
در سمت راست ماریباربولا کوتوله و نیکلاس پرتوساتو (یا نیکولازیتو) دلقک کوچولو و شوخطبع دربار، که بخشی از خاندان سلطنتی بودند، ایستادهاند. در ابتدا غیر معمول به نظر میرسد که چرا ولاسکوز این شخصیتهای ناشناخته و عادی را به تصویر کشیده است. اما در واقع این شخصیتها هویتی از فضای آن خاندان سلطنتی و آن دربار در آن دوران بودهاند و پرترههای فردی آنها نیز در آن دوران در آتلیه نقاشی کاخ آویزان شده بود. نیکلاسیتو یا همان دلقک دربار پای خود را خیلی آرام بر روی یک سگ بزرگ قرار داده است که برخی این را یک حرکت نمایشی میدانند.
درست در پشت ندیمهها راهبهای دیده میشود که در حال گفتوگو با یک نگهبان ناشناس تصویر شده است. گویی یک مدیوم کلوز آپ است که به صورت ناگهانی توسط ولاسکوز در میان اکتها و ارتباطهای دیگر در نظرگرفته شده است، و همزمان در سمت چپ خود ولاسکوز را میبینیم، که در پشت بوم بزرگش به بیرون مینگرد. جالب اینجاست که خود او نیز در لباسی پر از جزییات با آستینهایی دو لایه دیده میشود. این لباس سیاه رنگ با شنل و صلیب سرخ سانتیاگو روی سینهاش کامل میشود، این نماد نشانگر شوالیه بودن ولاسکوز است که پادشاه در سال ۱۶۵۹ به او اعطا خواهد شد.
در مرکز دیوار پشتی دری باز قرار دارد که در آن مردی از پلکان بالا یا پایین میآید و همزمان به سمت بیننده اثر نگاه میکند. او خوزنیتو ولاسکز از ملازمان دربار است که کارگاه لباس و ملیله سلطنتی دربار را اداره میکرده است. این بخش یکی از نقاط طلایی این تابلو به شمار میرود که بحث همزمانی ناظر درونی و بیرونی در یک تصویر با آن تبیین میشود؛ که همزمان، بیننده-ای که تصویر را مشاهده میکند توسط این کاراکتر مشاهده هم میشود. یعنی نمایش و بازنمایی همزمان.
در نهایت مهمترین نکتهی این ترکیب بندی، آینهاست که سوژه اصلی تابلویی که در داخل اثر، ولاسکوز در حال تصویر کردن آن است را در خود جای داده است. آینهای در مرکز دیوار انتهایی اتاق در سمت چپ خوزنیتو ولاسکز قرار داده شده است. جایی که برای ما از انعکاس نوری که از در گشوده شده به پس زمینه تابیده شده، دیده میشود. در آن آینه زوج شاه فلیب و ملکه ماریانا را میببنیم. با توجه به این موضوع فرض بر این گذاشته شده است که آنها در جایی که ما به عنوان ناظر بیرونی اثر، بینندگان، ایستادهایم، ایستادهاند. همزمان با اینکه ولاسکوز در حال نقاشی پرترهی آنها میباشد. یا در حال نقاشی پرتره بینندگان. در اینجا دو فرضیهی دیگر مطرح میشود: به این عبارت که هنگامی که ولاسکوز در حال کشیدن پرتره از شاه و ملکه بوده است، ناگهان شاهزاده و ندیمهها وارد اتاق شدهاند و یا اینکه شاهزاده مارگاریتا از پیوستن به پرترهی خانوادگی امتناع میکرده و نقاشی نشانگر آن است که او توسط ندیمهها متقاعد میشود. صرف نظر از تمام این نظریهها آنچه این اثر را منحصربهفرد میسازد حضور همزمان، و در یک مکان واحد، این کنشها و روابط در یک قاب در کنار هم است. به علاوه حضور مخاطب، بیننده، و سوژه اثر است، که در خارج از قاب تصویر توسط ژستها و نگاههای چهرههای مختلف دیده و معنا میشود.
در نگاه دو به این میپردازیم که، چه معناهای تصویری و تئوریهای فلسفی هنر در تابلوی ندیمهها نهفته است و یا با ارجاع به ترکیببندی و فرم و محتوای آن تا همین دوران معاصر و قرن بیست و یک، بسط و شرح داده شده است؟!
نگاه دو
چه معانی و نظریههایی در تابلو ندیمهها نهفته است با ارجاع به آن بسط و شرح داده شده است؟!
ساده انگارانه خواهد بود اگربه این دانسته بسنده کنیم که تابلوی ندیمهها تنها برای پادشاه در نظر گرفته شده که در دفتر خصوصی کاخ تابستانیاش آویزان شود، اما زمانیکه در برابر این اثر قرار میگیریم ویژگیهای بنیادی را پیدا میکنیم که دقیقا هدف ولاسکوز بوده است و قراردادی است که توسط ولاسکوز در نظر گرفته شده که با گذر زمان چند معنایی آن را عظیم و پیچیده کند.
در دوران معاصر ما دربارهی توصیف و کارکرد تابلوی ندیمهها در مواجهه با تاریخ و گذر زمان این تفسیر مطرح شده است که این تابلو ویژگیهای مختلفی را در کنار هم گردآوری میکند از خوانشهای تمثیلی تا مطالعات ساختار ترکیب بندی و نور پردازی آن.
پژوهشگران و نویسندگان مختلف در زمینه فلسفه و هنر مانند میشل فوکو در قرن بیستم از این نقاشی به عنوان بستر و محملی برای پیش برد نظریههای فکری خود استفاده کردهاند. یکی از قانع کننده تعریفها دربارهی تابلوی ندیمهها این است که این تابلو را به یک جشن و همنشینی مشترک از توانایی هنر نقاشی تعبیر میکند که توسط ولاسکوز کنار هم چیدمان شده است. این تابلو بیشتر از آنکه نشان دهندهی خانواده سلطنتی و شاهزاده باشد، اثری است که ولاسکوز را نشان میدهد و او با این کار خود را ماندگار کرده است. در واقع در این تابلو بر حسب اینکه چگونه به تابلو توجه میکنیم سه نقطهی مرکزی وجود دارد که هر سه نقطه بر هم منطبق هستند، نقطهی دید بیننده، نطقهی دیدی که ولاسکوز به آن مینگرد و نقطهی دید مرد میان در گشوده شده، که همزمان هم خالق اثر را میبینند، هم سوژهی تابلویی که در حال کشیده شدن است و هم فضا و سوژهی اصلی تابلو را میبینند.
امروزه با درک این موضوع که زاویهی دید تصویری بیننده و زاویه دید تصویری مرد میان درمتقابل و معکوس هم است، این نظریه مطرح میشود که تابلوی ندیمهها همچون یک سناریوی خیالی است که توسط ولاسکوز کنار هم چیده شده است و مطمئنا هر یک از بخشهای این نقاشی را در برهههای زمانی مختلف مستقیما مشاهده کرده است، اما او با همزمان کردن روایت این تصاویر آنها را طوری مهندسی و چینش کرده است که به یک سناریو واحد برسد. گویی داستانها و لحظاتی که در یک زمان غیر یکسان مشاهده کرده است، برای دیده شدن توسط بیننده در یک زمان یکسان ارئه میدهد. در واقع تصاویر خیالیاش را تبدیل به واقعیت میکند و واقیعت تصویر شده تبدیل به داستان میشود. شاید هم بتوان گفت این اثر صرفا محصول تخیل نقاش است.
ترجمه و گردآوری: مانا یزدانیامیری