کد خبر: ۶۰۲۳۸
۱۸:۳۶ -۱۵ بهمن ۱۴۰۳
احمد راسخی‌لنگرودی در گفت‌وگو با نشان تجارت مطرح کرد

پدیده کتابشویی در سده‌های نخستین و میانه هجری و توسط عده‌ای از صوفیان صورت می‌گرفت

به عقیده صوفیان، نوشته تا پیش از وصول به حقیقت می‌تواند نسخه شفابخش باشد و پس از آن نسخه‌ای مسموم و زیان‌آور. این عبارتی است که هنگام کتابشویی از سوی صوفیان خطاب به کتاب بر زبان صوفی جاری می‌شود: «نعم الدلیل اَنتَ و الاِشتغالُ بالدلیل بَعدَ الوصولِ مَحال». یعنی، خوب دلیل بودی ولی ایستادن با دلیل بعد از وصول، مشقت و بلاء است.

احمد راسخی لنگرودی

نشان تجارت - مانا یزدانی‌امیری: سنت کتابشویی، به صورت گسترده دست‌کم در میان شماری از اهل تصوف در ایران کهن رواج داشته است. البته صوفیان به هنگام کتابشویی احساسی یکسان نداشته‌اند. برخی اگرچه این عادت مالوف خود را به قربانگاه می‌برند و رسماً از آن دست می‌شویند، گویی هنوز خود را دلبسته و وابسته به آن نشان می‌دهند و دل کندن از این عادت برایشان سخت است، اما چه کنند که باید فرمان را اجرا کنند و این سنت قربانی را به جا آورند. حتی برخی بعد از مراسم کتابشویی، وسوسه می‌شوند دوباره سراغی از کتاب بگیرند تا مثل گذشته باز هم پای خواندن آن بنشینند. با این همه هستند کتابشویانی که به راحتی تن به این سنت می‌دهند و مصمم به اجرای آن می‌شوند، بدون اینکه دوباره وسوسه خواندن در جانشان بیفتد و هوس خواندن کنند.

این مطالب، توضیحاتی بود که احمد راسخی‌لنگردوی، نویسنده در پشت کتاب منتشرشده خود به نام «کتابشویی صوفیان» آورده است.

کتاب «کتابشویی صوفیان» در پاییز ۱۴۰۳ از نشر مروارید به قلم احمد راسخی‌لنگردوی به چاپ رسیده است که با نگاهی انتقادی و موشکافانه به مبحث کتابشویی و بالاخص کتابشویی در بین اهل تصوف پرداخته است. در همین رابطه، نشان تجارت به سراغ این نویسنده رفته است تا نظرات او را در این باره جویا شود.

* چرا کتابشویی صوفیان؟ آیا این عمل تنها در آن زمان و فقط توسط صوفیان و اهل تصوف رایج بوده است؟ و آیا این عمل امروزه به طور کامل از بین رفته است؟

سنت کتابشویی با آن معنایی که در کتاب گفته شد، منحصر به طایفه صوفیان بوده است. از نظر صوفیان کتاب و آنچه نوشتنی است به مثابه علم قال و علم ظاهر است که در برابر علم حال و علم باطن قرار می‌گیرد. چنانکه می‌گویند این علم راهی است برای پیش از وصول به معرفت، اما برای بعد از وصول به معرفت، حجاب راه سالک می‌آید. خواندنش صوفی را از مسیر معرفت خارج می‌گرداند. به قول شاعر: «بشوی اوراق اگر هم‌درسِ مایی / که عِلمِ عشق در دفتر نباشد.»

به عقیده صوفیان، نوشته تا پیش از وصول به حقیقت می‌تواند نسخه شفابخش باشد و پس از آن نسخه‌ای مسموم و زیان‌آور. این عبارتی است که هنگام کتابشویی از سوی صوفیان خطاب به کتاب بر زبان صوفی جاری می‌شود: «نعم الدلیل اَنتَ و الاِشتغالُ بالدلیل بَعدَ الوصولِ مَحال». یعنی، خوب دلیل بودی ولی ایستادن با دلیل بعد از وصول، مشقت و بلاء است. به عبارتی، کتاب در مرحله‌ای وجودش لازم است و در مرحله‌ای دیگر عدمش لازم. در زمانی موثر و راهگشاست و در زمانی مخل و بازدارنده. به زعم آنان وقتی راه آشکار شد دیگر چه لزومی است به کلمه و عبارت؟! در این مرحله پس چه بهتر که کتاب از میان خارج گردد. چنانکه علی بن عثمان الجلابی گوید: «چون طریق واضح شود عبارت منقطع گردد؛ که عبارت را چندان قوت بود که اندر غیبت مقصود بود، چون مشاهدت حاصل آمد عبارت متلاشی شود، چون در صحت معرفت زفان‌ها گنگ بود از عبارت، کتب اولی‌تر که ضایع بود.»

باید گفت پدیده کتابشویی بیشتر در سده‌های نخستین و میانه هجری، آن هم توسط عده‌ای از صوفیان صورت می‌گرفت و نه همه صوفیان. امروزه این شیوه کمتر در میان صوفیان دیده می‌شود. حداقل من اطلاع چندانی از آن ندارم.

* کتابشویی و سانسور هر دو عملی حذف‌گرایانه و پاک‌کننده هستند؟ اگر از نظر شما تفاوتی هست بفرمایید؟

شاید در ظاهر بتوان کتابشویی صوفیان و سانسور حاکمان قدرت‌مدار را عملی حذف‌گرایانه به شمار آورد، اما درواقع، مقوله کتابشوییِ صوفیان از جنس دیگری است. دگرگونی شرایط روحی ناشی ار رسیدن به وصال، این تمام آن چیزی است که صوفی را به چنین عملی وامی‌دارد؛ آن هم کتاب‌هایی که متعلق به صوفی می‌باشد، نه کتاب‌هایی که متعلق به دیگران است. برای تفهیم بیشتر، می‌توان کتاب‌ها را در نزد صوفیان کتابشوی، به نردبان تشبیه کرد که باید برای کسب شناخت بر پلکان آن پای نهاد و گام به گام بالا رفت تا به مقصود رسید، وقتی به مقصود نایل آمدیم باید از نردبان دست شست و آن را از خود دور ساخت. مبادا از سر غفلت سرگرم این نردبان شویم و در همان آغاز از بالا رفتن باز بمانیم. 

در حالی که در مقوله سانسور ما با نوع دیگری از پاک‌کنندگی رو‌به‌رو هستیم که به پاره یا پاره‌هایی از یک اثر مربوط می‌شود. سانسورگران و ممیزان بر اساس مبانی ایدئولوژیکی خود به خودشان حق می‌دهند به یک اثر که با قرائت آنان همخوان و سازگار نیست، اجازه چاپ یا نشر ندهند تا به زعم خود موجب گمراهی و کجروی مخاطبان نگردد. در نگاه سانسورگر، کتاب مقام خود را همیشه داراست. فقط پاره‌ای از آثار هستند که از نظر او فاقد اعتبار و وجاهت می‌آیند.
 
* از نظر شما دو کلمه «کتاب‌باز» و «کتاب‌خوان» چه تفاوتی دارند؟

به نظرم باید برای واژه کتاب‌باز معنایی وسیع‌تر از کتاب‌خوان قایل شد. کتاب‌خوان سر و کارش صرفاً با خواندن است. موضوع خاصی را برای مطالعه مدنظر دارد. در جریان خواندن سیر مطالعاتی را دنبال می‌کند، اما کتاب‌باز در واقع کسی است که زیستی پیوسته با کتاب دارد. کتاب‌بازی می‌تواند وسیله‌ای برای سرگرمی کتاب‌باز هم باشد؛ یک‌جور عشق‌بازی و لذت بردن با کتاب. از خرید و نگهداری و چیدمان و آرایش کتاب‌ها در کتابخانه گرفته، تا خواندن و همواره پای کتاب نشستن؛ بنابراین کتاب‌بازی صرفِ کتاب خواندن نیست، نوعی همزیستی با آن هم هست. همواره با کتاب بودن و کتاب را ناز و نوازش کردن از مشخصات یک کتاب‌باز است. کتابی دارم به همین نام؛ «یادداشت‌های یک کتاب‌باز»، که نشر همرخ به چاپ رسانده است. در مقدمه این کتاب آورده‌ام: کتاب‌باز چه دغدغه‌ای می‌تواند داشته باشد جز جمع کردن کتاب و همه وقت به پایش نشستن. بازی با کتاب فرد کتاب‌باز را شیرین‌تر و جذاب‌تر از سایر بازی‌ها می‌آید. او چه کند که عشقش با این بازی پیوند خورده است. اگر بخواهم به زبان طنز بگویم، کتاب‌باز چیزی است شبیه کفترباز، اما میان این دو بازی، فرق‌های زیادی است. کتاب‌باز برای پرورش ذهن خود کمر همت بسته است و کفترباز برای تفریح دل خود! یکی بر شمار کتاب‌ها می‌افزاید و دیگری بر شمار کبوتران؛ اولی خود را با واژگان و مفاهیم سرگرم می‌کند و دومی خود را با پرواز کبوتران! کفترباز بر فراز بام سیر می‌کند و کتاب‌باز در کنج خانه! او آسمان را می‌نگرد و این خط را!

* کتابشویی در زمان صوفیان نوعی سانسور ایدیولوژی به حساب می‌آید، امروزه چه مدل سانسور‌های ایدیولوژیک دیگری وجود دارد؟

در تاریخ چاپ و نشر همیشه سانسور یا ممیز‌های ایدئولوژیک بوده و امروزه نیز می‌توان در نظام‌های بسته دینی یا در نظام‌های توتالیتر و استبدادی نمونه‌های فراوانی از آن را شاهد بود. کم هم نیستند آثاری که در طول تاریخ به تیغ تند و برنده سانسور گرفتار آمدند. تا جایی که گاه قدرت و انگیزه نوشتن از صاحبان قلم می‌ستانند و گرد یاس و افسردگی بر سر و روی آنان فرومی‌پاشند. بدین‌سان خداوندان قلم و اندیشه مجال ابراز وجود و پرورش استعداد و تراوش اندیشه نمی‌یابند. در نتیجه، میدان فرهنگ و عرصه قلم، جولانگاه مدعیان دروغین و بازیگران بوقلمون‌صفت می‌شود. 

با توجه به منشاء و کانون سانسور می‌توان آن را به انواع و اقسام مختلف همچون: سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، هنری، و دینی تقسیم نمود. در میان این انواع، سانسور سیاسی - اجتماعی در این نظام‌ها بیش از همه رواج داشته و خود را بر جوامع تحمیل می‌دارد. شاید دلیل آن بازمی‌گردد به پیچیدگی و گستردگی مسائل سیاسی – اجتماعی و نقش اساسی آن در زندگی‌های جمعی. از این‌رو بحث تفصیلی پیرامون آن، مجال مستقلی را می‌طلبد. 

* اگر بخواهید کتابشویی صوفیان را در یک جمله تعریف کنید، آن جمله چیست؟

شاید چنین تعریفی مختصر آن هم در یک جمله، اندکی دشوار باشد، اما آنچه که می‌توان گفت اینکه، تغییر حالت، نقد حال و دگرگونی شرایط روحی ناشی از رسیدن به وصال و نگاه‌های سنگین برخی از صوفیان به قلم و دوات، حوادثی را بر قلم رقم زده و می‌زند که می‌توان از آن به کتابشویی تعبیر نمود. کتابشویی نزد آنان این پیام را می‌رساند که در هر صورت نباید به قلم و جذابیت‌های آن دل بست و در آن فروماند. ناگزیر باید روزی از آن جدا شد و به عالم بالا پیوست. 

* حرف آخر؟

امیدوارم در این کتاب به سهم خود توانسته باشم توجه مخاطبان را به یک سنت تاریخی تحت عنوان «کتابشویی صوفیان» جلب کرده باشم. راستش این نوشته پیش از آنکه قالب کتاب به خود بگیرد، به صورت مقاله در چند شماره در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار به چاپ رسیده بود. مقالاتی که بعضاً با استقبال و نیز نقد و نظر خوانندگان رو‌به‌رو شد. به نظرم آمد جای آن دارد که در قامت یک کتاب مستقل این موضوع را مورد بررسی بیشتر قرار دهم، آن هم برای نسل امروزی که در حال و هوای مدرنیسم به‌سر می‌برد و درک و هضم چنین رفتاری او را بس سنگین می‌آید. از اینکه فرصت این گفت‌وگو را مهیا کردید، سپاسگزارم و آرزوی موفقیت برایتان دارم.

جلد کتاب کتابشویی صوفیان

ارسال نظرات
آخرین اخبار
گوناگون