کد خبر: ۵۵۳۴۹
۱۱:۳۹ -۱۹ شهريور ۱۴۰۳

طالقانی؛ غریب، ناآشنا و رخت بربسته

طالقانی ۴۵ سال است که از میان ما رفته است، اما برخلاف پسرعمویش جلال آل‌احمد، دیگر در این جامعه انگار حضور ندارد. خشم‌ها و کینه‌ها و بدزبانی‌ها و بدسگالی‌ها و هتاکی‌ها و بداخلاقی‌ها و بدخواهی‌ها، چنان بر همه جا مسلط شده است که طالقانی به نظرمان غریب و ناآشنا می‌آید. او دیگر حضوری در بین ما ندارد. گویی قرن‌ها پیش مرده و اثری از او نمانده است!

طالقانی؛ غریب، ناآشنا و رخت بربسته

نشان تجارت - هرچند فردا که از این دِیر کهن درگذریم، با هفت هزار سالگان سر‌به سریم و این قاعده دربارۀ گذشتگان هم صدق می‌کند و میان آن که ۲۰ سال پیش چشم از جهان فرو بسته با کسی که ۵۰ سال قبل‌تر مرده تفاوتی نیست، اما یادکردِ عزیزان یا نام‌داران تاریخ در سال‌مرگِ آنان بهانه‌ای است برای مرور مهربانی‌ها در فقرۀ نخست و کارنامۀ آنان در گروه دوم و امروز ۱۹ شهریور ۱۴۰۳ خورشیدی چهل‌و‌پنجمین سال‌گردِ درگذشتِ سیدمحمود طالقانی است که هم در فقرۀ نخست می‌گنجد و هم دوم.

در نگاه کوانتومی البته گردش و مداری هم در کار نیست، چون همه در این فضا شناوریم و این اعداد برساختۀ ما آدمیان است و با این حال چهل‌و‌پنجمین سال‌گرد، حس و حال بهتری دارد برای پرداختن تا مثلاً چهل و سومین یا چهل‌و‌هشتمین. امسال، اما وجه دیگری هم برای تأمل بر طالقانی افزوده شده و آن تغییر محسوس فضای سیاسی با ریاست‌جمهوری مسعود پزشکیان و گسست در روند خالص‌سازی است که نوآمدگان و برکشیدگانی انقلاب و جنگ نادیده بر آن سر بودند تا اقیانوس انقلاب ۵۷ را با خوانش خودشان در حوضی کوچک بازتعریف کنند و اگر هم نقشی برای طالقانی قائل بودند به‌عنوان اولین امام جمعۀ تهران بود و نه الگو و شاخص و شناسه و این که مردمان در آبان ۵۷ به استقبال آزادی طالقانی و منتظری و لاهوتی سه روحانی برجستۀ زندانی رفتند و هر روز در مقابل خانۀ طالقانی در خیابان تنکابن (پیچ‌شمیران) تجمع می‌کردند و خواب و استراحت را چنان از پیرمرد ستاندند که به جای دیگری منتقل شد و میلیون‌ها نفر در تهران در آذرماه پشت سر طالقانی در روز‌های تاسوعا و عاشورا تا میدان آزادی راهپیمایی کردند و نقطۀ شروع پیاده‌روی هم در واقع از مقابل خانۀ او در همان پیچ شمیران بود.

یا بعدتر اگر کسی بر انتخاب مهندس بازرگان به نخست‌وزیری خرده نگرفت به سبب سالیان دراز دوستی و آشنایی میان آن دو هم بود؛ اگرچه نقل است که طالقانی، رفیق دیرین را از قبول این مسئولیت برحذر داشته و گفته بود با تو وفا نخواهند کرد و آن‌قدر نماند تا تحقق پیش‌بینی خود را ببیند. جایگاه طالقانی چنان بود که اگر در فهرست نام‌های پیشنهادی مرتضی مطهری و هاشمی‌رفسنجانی برای عضویت در شورای انقلاب قرار نداشت به سبب آن بود که بدیهی بود که باید باشد و شورای انقلاب بی‌او بی‌معنی و هویت است. در تابستان ۱۳۵۸ هیچ فهرست انتخاباتی برای مجلس بررسی نهایی قانون اساسی (خبرگان قانون اساسی) نبود که نام طالقانی در آن نباشد.

چه ائتلاف حزب جمهوری اسلامی با نیرو‌های ملی-مذهبی که طالقانی در صدر بود و ۹ نفر دیگر: آیت‌الله منتظری، بهشتی، موسوی‌اردبیلی، گلزادۀ غفوری، ابوالحسن بنی‌صدر، عزت‌الله سحابی، عباس شیبانی، علی‌محمد عرب و منیره گرجی. چه مجاهدین خلق و حزب توده و چه هر گروه دیگر، چون طالقانی شاخص و شناسه بود و بی‌او هر سخنی دربارۀ انقلاب بی‌معنی می‌نمود.

هرچند اول بار گروه‌هایی که بعدتر مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفتند او را «پدر» لقب دادند و برخی آن را با الهیات مسیحی مناسب دانسته و نپسندیدند و بعضی در شبیه‌سازی با امام برای رهبر انقلاب که او را از دیگر آیت‌الله‌ها متمایز می‌کرد، اما طالقانی نه با آیت‌اللهی در تقابل بود و نه با رهبر انقلاب در رقابت. یک بار هم که کیهان از تعبیر دو رهبر انقلاب استفاده کرد برآشفت و خواست دیگر چنین عبارتی ننویسند. در فرودگاه مهرآباد و در مراسم استقبال از امام خمینی هم چنان جای نگرفت که مرد شمارۀ دو یا رهبر داخلی انقلاب در نظر آید.

با این ملاحظات اگرهم عنوان «پدر طالقانی» را به کار نمی‌بریم پدریِ او که چونان چتری بر سر همه گسترده بود انکارناشدنی است و تعبیر طالقانیِ پدر شایسته است.

برادری در دوران ما

اشارت اولیه به رئیس‌جمهور پزشکیان، اما به این معنی نیست که اکنون طالقانی دیگری به صحنه آمده که نه چنین مدعایی دارد و نه جایگاه او متناسب با این عنوان است. نهایت این است که با همه برادری کند اگرچه این را می‌توان بی‌مبالغه و مجامله گفت که اگر طالقانی، قرآن را پیش و بعد از انقلاب به صحنه آورد رئیس‌جمهور پزشکیان نیز قبل و بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری نهج‌البلاغه را به متن آورده و این تشبیه رواست.

معیار مردمان

طالقانی، معیار بود چراکه مردمان، روحانیت را در سیمای او دیدند و پسندیدند و بی‌سبب نبود که از تهرانِ ۴ میلیونیِ آن روزگارِ ۵۸ گاه دو میلیون نفر پشت سر او نماز می‌گزاردند. او انگار برآیند و مورد توافق و اجماع همه نیرو‌های سیاسی بود و کافی است به یاد آوریم اگرچه در جایگاه مرجعیت تقلید و صاحب فتوا نبود، اما وقتی در تلویزیون تفسیر قرآن گفت به پاره‌ای نظریات سوسیالیستی در اقتصاد اشتهار داشت و این تنها مورد اختلافی او با بازرگان بود، اما هیچ‌کس نقدی وارد ندانست حال آن‌که تفسیر عرفانی امام خمینی با جملۀ مشهور «همه‌اش سرّ است» را برخی در قم برنتافتند.

اخلاق محکومان نه حاکمان

وقتی در مجلس خبرگان قانون اساسی در ساختمان سابق مجلس سنا به جای مبل روی موکت و بر زمین نشست برخی این‌گونه تفسیر کردند که با تجمل مخالف است یا جای سناتور‌ها بوده درحالی‌که همان زمان دو خانه در پیچ شمیران و خود شمیران با دو همسر و ۱۰ فرزند داشت و اهل این‌گونه تظاهر‌ها نبود و نشست و برخاست اصلی او با مهندسین و پزشکان و دانشگاهیان بود.

بعضی هم آن رفتار را نمادین و به نشانۀ مخالفت با تبدیل مجلس مؤسسان ۳۰۰ نفری به خبرگان کمتر از ۱۰۰ نفری با اکثریت روحانیون یا جلوگیری از حضور عبدالرحمان قاسملو به نمایندگی از مردمان کُرد و به خاطر حوادث پاوه دانستند؛ چون خود برای میانجی‌گری و آشتی میان آنان و حکومت تازه کوشیده بود. عده‌ای هم به مخالفت با اصل ولایت فقیه تفسیر کردند درحالی‌که آن تصویر مربوط به قبل از طرح اصل پنجم است هرچند روایت رأی کبود او که در روزنامۀ اطلاعات فوق‌العادۀ درگذشت طالقانی به شکل متفاوتی در مشروح مذاکرات مجلس بررسی قانون اساسی درج شده و آمده بعد از درگذشت طالقانی دربارۀ اصل ۵ رأی‌گیری شده و اگر هم رأی‌گیری اولیه در کار بوده اصطلاحاً خارج از دستور و استمزاجی بوده است.

پرخروش صحنه و خاموش صحن

به هررو آن تصویر هزار حرف دارد و از مردی حکایت می‌کند که درصحنه پرخروش و در صحن خاموش بود.

چهاردهمین جلسه خبرگان قانون اساسی در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ آخرین نشست این مجلس با حضور طالقانی بود و بر پایۀ آنچه در صفحۀ ۳۵۷ جلد اول صورت مشروح مذاکرات آمده، اساساً بحث اصل پنجم درنگرفته تا طالقانی نظری دهد یا نه. با این حال روزنامۀ اطلاعات در شمارۀ فوق‌العاده‌ای که روز ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ منتشر کرد به نقل از خبرنگار خود مدعی شد اصل پنجم هم به رأی گذاشته شد، ولی از توضیح دربارۀ آن در پاسخ به خبرنگار (اسماعیل جمشیدی) خودداری می‌ورزد. این در حالی است که در شمارۀ روز چهارشنبه ۲۱ شهریور همان روزنامه و در گزارش جلسه چنین آمده است: «در پایان جلسه آیت‌الله منتظری و دکتر بهشتی دربارۀ اساسی بودن مسئلۀ شورا‌ها صحبت کردند و فقید سعید هم تا آخر جلسه حضور داشت. بررسی اصل پنجم هم، چون چاپ و تکثیر نشده بود به امروز موکول شد.»

با این روایت هم می‌توان گفت موضع او سکوت بوده، اما نشستن بر روی زمین از منظری دیگر بررسیدنی است و آن هم این که نمی‌خواسته اخلاق حاکمان را به خود بگیرد و می‌خواسته همچنان بر اخلاق محکومان باشد. مراد از محکوم در اینجا تحت حاکمیت است نه محکوم به حکم قضایی و تفاوت، چنان‌که در گفتاری از دکتر سروش هم آمده این است که گاه نفی کشتن در اخلاق محکوم یا شهروندانِ عادی است، ولی اقتضای حکومت‌داری دیگر است و آن صندلی‌ها برای طالقانی نمادی از حکم‌رانی و حاکمیت بود و بیم داشت در سلک حاکمان درآید. اگرچه خود می‌دانست و پذیرفته بود که حکم‌رانی اقتضائات خود را دارد و ایده‌آلیستی نمی‌اندیشید و برای حل این معضل به فرمول شورا‌ها رسیده بود تا مردم در نظام حکم‌رانی مشارکت داشته باشند.

اینجا هم به برخی اخلاقیات پزشکیان می‌توان اشاره کرد که اگرچه به ریاست‌جمهوری اسلامی ایران رسیده، اما همین تازگی‌ها از خود به عنوان «تسهیل‌گر» یاد کرد. اصرار بر این که من کسی نشده‌ام یا مانند شمایم یا نوع پوشش تا شِکوِه از حفاظت‌هایی که میان او و مردم فاصله انداخته را می‌توان در چارچوب اخلاق محکومین توصیف کرد و این‌که اگر در ساختار است دوست دارد نماینده بیرونیان در درون قدرت شناخته شود و نه از منظر حکم‌رانی و اگر از حکم‌رانی می‌گوید نزد او نوعی خدمات‌رسانی است که باید میزان رضایت مردم از آن مدام ارزیابی شود.

اگرچه روزگاری امام جمعه تهران طالقانی بود و پیش از خطبه‌ها محمدمجتهد شبستری سخن می‌گفت و ۲۰ سال بعد به دوگانه احمد جنتی و مصباح یزدی دگردیسی کرد، اما معیار ارزیابی همچنان باید طالقانی باشد که هر دو رهبر جمهوری اسلامی – چه امام خمینی و چه آیت‌الله خامنه‌ای- بار‌ها او را ستوده‌اند.‌ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی

رهبر فقید انقلاب که طالقانی را به ابوذر و مالک اشتر – دو شخصیت برجستۀ صدر اسلام – تشبیه کرده بود در عین حال در دیدار با اعضای خانواده طالقانی در قم گفت اگر آن جمعیت تشییع‌کننده به خاطر روشن‌فکری آقای طالقانی بود چرا برای روشن‌فکران این‌گونه مردم بر سر و سینه نمی‌زنند؟ آیا این‌ها نشنیدند که مردم می‌گفتند:‌ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی؟!

نارضایتی امام خمینی از این که طالقانی روحانی مورد ستایش گروه‌های مارکسیست قرار گرفته به حدی بود که در همان دیدار در قم گفتند به یاد دارند که در شهریور ۱۳۲۰ که رهبران متفقین به تهران آمدند ژوزف استالین (رهبر اتحاد شوروی) گاو خود را هم آورده بود تا در تهران نیز شیر تازه بنوشد؛ طعنه‌ای آشکار به نفی ادعا‌های کمونیست‌های داخلی دربارۀ نوع زندگی رهبران کرملین.

حال که به شوروی اشاره شد خالی از لطف نیست یادآور شویم آخرین دیدار آقای طالقانی در خانه با سفیر اتحاد شوروی انجام شد و بعد از آن حال او به هم خورد و تلاش داماد او برای رساندن پدر به بیمارستان به نتیجه نرسید و جان سپرد.

وجه متناسب‌کننده دیگر نوع نگاه او به پوشش زنان و مخالفت با اجبار در همان آغازین ماه‌های بعد از انقلاب است و این که امام خمینی مطابق ادعای روزنامه‌های آن زمان بر نظر طالقانی صحه گذاشت. خبری که دفتر رهبر انقلاب تکذیب نکرد با این که بار‌ها به آن استناد شد و بعد‌ها حتی برخی گفتند سخنان امام درباره حجاب زنان بیشتر معطوف به ادارات و محیط‌های آموزشی و ساحت‌های اداری و رسمی و مشخصاً سواحل دریاهاست.

پس هم چهل‌و‌پنجمین سال‌گرد، مناسبتی خاص است برای این یاد، هم انتخاب دکتر پزشکیان به خاطر آن که با آموزه‌های نهج‌البلاغه آمده چندان که طالقانی هم از قرآن و نهج‌البلاغه می‌گفت برخلاف اکثر روحانیون که بیشتر با حدیث و روایت مأنوس‌اند و مردمان را می‌ترسانند و حقوق مردم را یادآور نمی‌شوند.

وجه دیگر همان «اخلاق محکومان» یا «اخلاق حاکمان» است چندان که طالقانی رئیس نهادی بود که عملاً کار قانون‌گذاری را انجام می‌داد و نمایندۀ اول تهران در انتخابات خبرگان قانون اساسی، اما ادبیات او از جنس قبل بود. نه آن که شخص امام خمینی شبیه پیشینیان عمل کند. غرض این است که رهبر انقلاب هم به هر رو از موضع قدرت سخن می‌گفت، ولی طالقانی ترجیح می‌داد سبک و سیاق پیشین را ولو در جایگاه تازه حفظ کند و البته این بدان معنی نبود که ذره‌ای از مواضع انقلابی کوتاه بیاید چندان که در داستان اعدام هویدا و با این که اقدامات شیخ صادق خلخالی را تأیید نمی‌کرد، اما دست‌کم در علن با منتقدان هم‌داستان نشد و نقش او را در ۱۳ سال نخست‌وزیری به یاد آورد.

احمد منتظری جایی گفته بود خانواده‌های منتظری و طالقانی با هم فرصت دیدار با این دو روحانی شاخص زندانی را می‌یافتند. در گوشه حیاط منتظر می‌ایستادند تا هر دو بیایند. منتها منتظری دوان‌دوان و با رفتاری شتابان می‌آمد و طالقانی با طمأنینه. فرزند آقای منتظری این تفاوت را به دو خاستگاه نسبت می‌داد و این که طالقانی اگرچه زادۀ روستای گلیرد طالقان بود، اما به تهران آمده و مَنش شهری داشت و بیشتر با طبقۀ متوسط در نشست و برخاست بود حال آن که منتظری تا پایان، روحیۀ ساده و روستایی خود را حفظ کردپزشکیان البته از این منظر متفاوت است چندان که در معارفه وزیر جدید آموزش و پرورش گفت من هم یک دهاتی‌ام و شباهت اصلی را باید در احیای ادبیات دینی به سبک و سیاق ۵۷ و ۵۸ جُست. حال و هوای سال ۵۸ را هم هنگامی درمی‌یابید که یا در آن زیسته باشید یا اگر نبودید بر تصاویر کتاب بسیار ارزش‌مند «حکومت ۵۸» خانم مریم زندی تأمل کنید تا بدانید تا چه حد همه چیز در حد رشک‌آوری رؤیایی به نظر می‌رسیده و به جز وابستگان رژیم پهلوی که بستگان‌شان اعدام یا از کار بیکار می‌شدند دیگران حس بدی نداشتند.

بخش عمده این حال‌و‌هوا به خاطر آن بود که سیدمحمود طالقانی را الگو و شناسۀ زیست مسلمانی می‌دانستند و مورد قبول همه بود از امام تا دیگران. او به جای جنبه‌های آمرانه بر تعهدات حکومت در قبال مردم پای می‌فشرد. کاری که مسعود پزشکیان هم قول داده انجام دهد.

مسلمانی درونی یا اسلام بیرونی

طالقانی با بازرگان هم‌نوا بود که جامعۀ مسلمانان بر حکومت اسلامی ارجح است یعنی مسلمانان خود به اقتضای مسلمانی حکومت تشکیل می‌دهند نه این که موجودیت بیرونی داشته باشد و طبعاً چنین ساختاری اسلامی خواهد بود و در کتاب دکتر داوود فیرحی هم توضیح داده شده حکومت پیامبر مبتنی بر قرارداد بوده نه آن که مجموعه‌ای خارج از ساختار و بافتار را بتوان بر مردم تحمیل کرد.

پزشکیان را می‌توان متأثر از آموزه‌های طالقانی دانست چراکه اسلام او ساده است و با دو کلمه «حق و عدالت» توصیف می‌کند. اسلام طالقانی هم ساده بود و می‌گفت وقتی عرب زمان پیامبر و در حالی که شمار باسوادان به ۲۰ نفر نمی‌رسید زبان قرآن را درمی‌یافتند نیاز به این همه پیچیده‌سازی نیست. در نگاه طالقانی قرآن یک چراغ و مشعل بود در تاریکی و انذار‌ها و هشدار‌ها و قصه‌های آن را باید در این چارچوب بررسید.

در نگاه پزشکیان هم نهج‌البلاغه یک نقشۀ راه است برای بازتعریف رابطۀ مردم با حکومت. وقتی همین پریروز سردبیر به صراحت نوشت «پزشکیان، خاتمی نیست» به طریق اولی طالقانی نمی‌تواند باشد و نویسنده این سطور نمی‌خواهد در دام این گزافه‌گویی افتد. غرض این است که بگوییم تغییر فضای سیاسی و ریاست‌جمهوری مسعود پزشکیان فرصتی است تا به نهج‌البلاغه و به زیست مسلمانی از جنس ۵۷ و ۵۸ و نه آمرانه‌های هراس‌آفرین بازگردیم تا هر گاه از خطبه‌های ملال‌آور مشهد و شیراز خسته و ملول شدیم صدای خس خس سرفه‌های پیرمردی را فرایاد آوریم که زلال قرآن در او جاری بود و مردمان او را چندان به عنوان شناسه و شاخص و الگو پذیرفتند که پاییز ۵۷ پشت سر او به راه افتادند و تابستان ۵۸ به او اقتدا کردند و کمتر کسی در تهران آن روزگار بود که در آیین وداع با او شرکت نکرده باشد.

آزادی نفس کشیدن

در اسلامِ طالقانی روح اسلام، آزادی است چندان که کام این نویسنده بعد از ۴۵ سال هنوز از سخن‌رانی او در کاخ سعدآباد در مرداد ۱۳۵۸ شیرین است که گفت: «این که بنده در مقابل بنده تعظیم نکند همان آزادی است. روح اسلام، آزادی است. بله، انسان به نانی برای خوردن نیاز دارد، ولی باید هوایی برای نفس کشیدن باشد و آزادی همین هوا برای نفس کشیدن است؛ نفس کشیدنِ آزاد.»

ارسال نظرات
آخرین اخبار
گوناگون