کد خبر: ۳۱۶۴۶
۰۹:۵۷ -۰۲ مرداد ۱۴۰۰

خطر طالبان برای چین تا چه اندازه جدی است؟

یک کارشناس مطالعات منطقه‌ای به خبرآنلاین گفت که چین از جانب سین‌کیانگ در خطر نیست چراکه این شهر تحت کنترل شدید امنیتی است و گروهی هستند که شامل اقلیت کشور سه میلیاردی می‌شوند.

طالبان

نشان تجارتگردن کشی طالبان در خاک افغانستان ادامه دارد و مرز‌های شمالی این کشور هم درگیرند. ایالات متحده دست از خواسته اش برای خروج از افغانستان بر نمی‌دارد و نگرانی‌ها بابت آینده افغانستان ادامه دارد. در این میان کشور‌های اطراف هم مشکلات خود را دارند و با وجود گروه مسلح در مرزهایشان نگران اینده هستند. برخی معتقدند کشور‌هایی مانند چین در خطر بیشتری قرار دارند و این فرضیه را مطرح می‌کنند که به دلیل هم مرزی استان سین کیانگ چین با افغانستان و پیوستن برخی از گروه‌های مسلح این کشور به طالبان اوضاع می‌تواند برای پکن سخت شود. ایا حضور طالبان در مرز با چین می‌تواند اوضاع را برای این کشور سخت کند؟

خبرانلاین با دکتر بهرام امیراحمدیان استاد دانشگاه و تحلیگر روابط بین الملل و کارشناس ارشد مطالعات منطقه‌ای به گفتگو کرده است:

خطر طالبان برای چین تا چه اندازه جدی است؟

طالبان در حال گسترش نفوذ خود در افغانستان است. اگر همانطور که این گروه مدعی است، بتواند بر این کشور حاکم شود، وضعیت چین با اویغور‌ها که هم مرز با افغانستان هستند چه خواهد شد؟

این سوال پیچیده‌ای است به سبب اینکه طالبان ویژگی خاص خود را دارد و در حقیقت در صدد تاسیس حکومتی بر مبنای ایدئولوژی اسلامی است که خودش به وجود بیاورد که عنوان آن «امارت اسلامی افغانستان» است. ساختار مورد نظر آنان، ساختاری بر مبای ساختار دولت مدرن نیست و ساختاری خیلی ابتدایی با ویژگی‌های خاص خودشان است. امکان اینکه جامعه جهانی این حکومت را به عنوان یک کشور در چارچوب قوانین بین المللی مورد شناسائی قرار دهد بعید به نظر می‌رسد، همان گونه که حکوکت نخستین طالبان را به جز امارات متحده عربی، پاکستان و عربستان، از سوی دیگر کشور‌های جهان مورد شناسائی قرار نگرفت. چرا که اگر امارت اسلامی افغانستان ایجاد شود، بقیه مردم افغانستان که با این گروه مبارزه می‌کردند و این نوع حکومت راقبول ندارند، چه خواهند شد؟ یعنی ساختار یک جامعه مدرن که ایالات متحده آمریکا و ناتو بیست سال برای تشکیل آن در افغانستان سرمایه گذاری و ایجاد کردند، نمی‌شود نادیده گرفت. آن‌ها بیست سال ساختار سازی کردند، قانون اساسی تدوین کردند و جامعه‌ای سکولار و با ساختار‌های مدرن ایجاد کردند، نمی‌شود نادیده گرفت.

شبکه‌های ارتباطی، دانشگاه‌ها و سیستم‌های اطلاع رسانی و مخابرات و جامعه مدنی ایجاد کردند با چه سرنوشتی مواجه خواهد شد؟ هر چند طالبان ادعا می‌کنند که مخالفتی با این ساختار‌ها ندارند، ولی هیچ ضمانتی در این زمینه وجود ندارد و نمی‌توان به طور کامل باور داشت که طالبان درست می‌گوید. زیرا طالبان نه قانون اساسی کنونی را قبول دارد و نه حکومت جمهوری اسلامی افغانستان را و این آغاز شبهه ناک فرایند تقسیم قدرت با طالبان است که منطق زور و اسلحه را جایگزین فعالیت سیاسی و پارلمانی کرده است؛ بنابراین آنچه که ما راجع به امارت اسلامی افغانستان در فضای بیرونی صحبت می‌کنیم، در داخل این کشور با چالش بزرگی مواجه است و پذیرش موضوع برای مردم این کشور سخت است و یک رویارویی شکل می‌گیرد که هم می‌تواند اجتماعی و هم مسلحانه باشد.

چرا که ساختار‌های مدنی و اجتماعی افغانستان در کنار ۳۵۰ هزار نیروی نظامی و انتظامی آموزش دیده و تجهیز شده طی سال‌های حضور و تعهدات کشور‌های عضو بن ۱ و بن ۲ توسط نیرو‌های غربی، هرگز به خواسته‌های طالبان تسلیم نخواهند شد؛ بنابراین در یک دوره اگر طالبان بر کل جامعه افغانستان مسلط شود (که امری محال است) نمی‌تواند حکومتی فراگیر تشکیل دهد و یقینا با مخالفت (مسلحانه و نافرمانی مدنی)، یا با سرزمین‌های خالی از سکنه (مهاجرت اجباری مردم برای فرار از سلطه طالبان) مواجه خواهد شد. در این حالت یک وضعیت حکومت دوگانه در افغانستان به وجود می‌آید و مشابه با دوره اشغال شوروی می‌شود.

از بین کشور‌های همسایه افغانستان هستند جمهوری خلق چین شرایط خاصی دارد. مرز چین بروی افغانستان و تحرکات طالبان بسته است رفت و آمد در این مرز تحت کنترل شدید مرزبانی جمهوری خلق چین است. از آنجا که چین نسبت به ظهور اندیشه‌های افراطی اسلامی حساس است، حتی اقدام به احداث راه ارتباطی نکرده است که بتوان از آن به راحتی عبور کرد. چین اصلا حاضر نشده که درآنجا راه ارتباطی بسازد؛ بنابراین اگر طالبان در صدد آن باشد که سین کیانگ و مهم‌ترین بخش آن یعنی شهر کاشغر را که مهمترین مرکز اسلامی چین بشمار می‌رود تخت تاثیر قرار دهد، به سبب نبود راه ارتباطی، به نظر نمی‌رسد که پکن به این سادگی موضوع را بپذیرد و اجازه دهد که طالبان در آنجا نفوذ کند.

مسلمانان چین در سین کیانگ حتی در داخل خود چین و در داخل ساختار دولتی اجازه حضور ندارند؛ بنابراین کشوری به نام جمهوری خلق چین با جمعیتی بیش از ۳/۱ میلیارد نفر، می‌تواند از عهده کنترل این منطقه هم بر بیاید. اگر چه به ظاهر ممکن است گفته شود که در چین تعداد بیش از ۳۰ میلیون مسلمان زندگی می‌کنند. اما سهم حضورشان در دولت چین قابل توجه نیست. حضور آن‌ها پراکنده است و در خود سین کیانگ هم اینطور نیست که همه آن‌ها مسلمان باشند. من تجربه خودم را که می‌بینم و دو باری که از این منطقه دیدار کرده ام، می‌گویم که در کنار مسلمانان، چینی‌ها هم زندگی می‌کنند و نبض جامعه را در دست دارند.

برخی معتقدند که خود اویغور‌ها هم به طالبان روی خوش نشان نخواهند داد. آیا این موضوع صحت دارد یا مسلمانانی که در مرز بین افغانستان و چین زندگی می‌کنند، از حاکمیت طالبان استقبال خواهند کرد؟

اصلا اسلامی که طالبان مدعی آن است با اسلام چینی‌ها هم بسیار متفاوت است. اسلام طالبان در ایران که بعد از پاکستان بزرگترین کشور مسلمان همسایه افغانستان است بسیار تفاوت دارد. طالبان حتی تاثیر آنچنانی در خود پاکستان هم نمی‌تواند داشته باشد. پاکستان طالب‌ها را به وجود آورده و تحت رهبری آن‌ها هستند و، اما در وضعیت کشور پاکستان موثر نخواهند بود. حالا افغانستان با مرزی کوچک در دره واخان، که دره‌ای عمیق و صعب العبور و گذر از آن بسیار دشوار است، بعید است که طالبان بتواند به سین کیانگ نفوذ پیدا کند.

مساله دیگر این است که آن‌ها برای اینکه بتوانند به مرز‌های چین دست پیدا کنند، باید راه‌های ارتباطی وجود داشته باشند. با جنگ‌های چریکی که نمی‌توانند راه باز کنند. بدخشان که بخش بزرگی از آن در تاجیکستان است، و طولانی‌ترین مرز هم متعلق به همین کشور با افغانستان است، اداره مرز به مرزبانی روسیه داده شده و این امکان که طالبان بتوانند از آنجا وارد آسیای مرکزی بشوند اندک است. دیگر اینکه منطقه مسلمان نشین روسیه در فاصله خیلی بعید و حتی چندین هزار کیلومتری از طالبان قرار دارد و طالبان نمی‌توانند به منطقه مسلمان نشین روسیه نفوذ کنند.

گسترش اندیشه طالبانیسم را اگر بخواهیم از نظر فضا‌های مجازی بررسی کنیم، آنهم امکان پذیر نیست به این ترتیب که طالبان به قدر کافی شاخصه‌های منفی و ضد ارزش دارد که دیگر مسلمانان آن را انتخاب نکنند. اسلام در آسیای مرکزی اسلام عرفانی است و افراطی گری اسلامی را بیشتر می‌توان در احزابی که زیرزمینی هستند مثل حزب التحریر در ازبکستان و حزب نهضت اسلامی تاجیکستان جستجو کرد که در آن‌ها هم طالبان نتوانسته اند نفوذ کنند. حتی در خود افغانستان هم پذیرش اسلام طالبانی موفق نبوده و اگر بوده با زور نظامی است. مردم افغانستان در مناطقی که تحت اشغال در می‌آید از آن فرار می‌کنند. به همین سبب آینده طالبان هم مساله است که آیا در افغانستان پیروز می‌شود و آیا می‌تواند در چین نفوذ کند یا نه؟ این موضوعات حساس هستند.

جامعه جهانی و به ویژه مسلمانان گرایش مثبتی به طالبان ندارند و آن‌ها آن موفقیتی که در دوره اول حکومت خود داشتند نمی‌توانند داشته باشند. حتی خودشان هم می‌گویند که آن آادم‌های قبلی نیستند و چهره خودشان را پاک می‌کنند. ولی جامعه جهانی می‌داند که این طالبان فقط لباس هیات مذاکره کننده اش عوض شده، اما در باطن، افکار و اندیشه هایشان و عدم شفافیتشان در مورد آینده جامعه، باعث عدم موفقیتشان خواهد شد. در عین حال می‌شود فکر کرد که حالا اگر طالبان در دوره اشغال شوروی، توسط آمریکایی‌ها به وجود آمد و اسلحه را از آمریکایی‌ها می‌گرفتند، در دوره حضور آمریکایی‌ها در افغانستان سلاح هایشان را از چه منابعی می‌گیرند؟

اخیرا نشست شانگ‌های برگزار شد. کشور‌های حاضر در این نشست همگی آن‌هایی هستند که اگر طالبان بتواند قدرتی را درافغانستان به دست بیاورد، از این ماجرا متاثر خواهند شد. آیا تدبیری به نظر شما از سوی چین و دیگر اعضا اندیشیده می‌شود؟

یکی از اصول مرامنامه سازمان شانگ‌های مبارزه با افراط گرایی است. هم چین در سین کیانگ، هم روسیه در منطقه مسلمان نشین ولگا، اورال و سیبری و هم تاجیکستان با نهضت اسلامی و قرقیزستان با افراط گرایی و ازبکستان با حزب التحریر درگیرند. یکی از اهداف تشکیل شانگ‌های مبارزه با افرط گرایی اسلامی بوده است. انتظار نمی‌رود که کشور‌های عضو شانگ‌های اجازه دهند طالبان در منطقه شانگ‌های کاری انجام دهد. تصور می‌رود موضع گیری در شانگ‌های علیه طالبان خواه بود، زیرا دو عضو اصلی (چین و روسیه) نگران قدرتگیری طالبان هستند و از ادامه وضعیت کنونی از سوی طالبان جلوگیری خواهند کرد. این گروه هم نمی‌تواند یک ضمانت نامه اجرایی دهد که در صورت پیروزی، وضعیتش در منطقه چگونه خواهد بود. البته این اصلا در صورتی است که بپذیریم آن‌ها پیروز می‌شوند. اصلا شانگ‌های به نظر من یکی از وظایفی که برای خود تعیین کرده مبارزه با افراط گرایی اسلامی و تجزیه طلبی است. کشور‌های عضو علیه افراط گرایی و تجزیه طلبی هستند؛ بنابراین موضعشان مشخص است که به دنبال دوام و بقای یک دولت مدرن در افغانستان هستند و به مساله سکولاریسم اهمیت می‌دهند.

ما گروهی از اویغور‌ها را داریم که تصویرشان در کنار طالبان مدت هاست که دیده می‌شود. ایا اگر پس از نفوذ طالبان در مناطق مرزی با چین، این گروه‌ها به طالب‌ها بپیوندند، چین ممکن است که به این منطقه حمله نظامی کند؟

چین در صورت خدشه دار شدن مرزهایش و ایجاد بحران با تمام قدرت عکس العمل نشان خواهد داد. برای دولت چین این خیلی ساده است و دیده ایم که در دوره‌های مختلف هر وقت گروه‌های افراط گرا در سین کیانگ خواسته اند اقداماتی انجام دهند، پکن برخورد شدیدی کرده و به هیچ کشوری هم اجازه نمی‌دهد که در امور داخلی اش دخالت کند. مساله سین کیانگ برای چین از اهمیت خاص امنیتی برخوردار است. اما تعداد جمعیت اویغور‌های مسلمان آنقدر ناچیز است که می‌توانند آن‌ها را سرکوب کنند که در سال‌های اخیر هم شاهد سرکوب هر جنبش اویغوری بوده ایم. در کشور کمونیستی مانند چین آزادی‌ها محدودند حتی شبکه جهانی اینترنت هم در کنترل خود دولت است و فضای مجازی تحت کنترل است و ما دیدیدم که چین در هنگ کنگ چطور اظهار وجود کرد و برخلاف قرارداد‌هایی که امضا شده بود تا دو سیستم و دو دولت وجود داشته باشد، باز هم چین از آن عدول کرد. پس برای چین هر نوع جنبش‌های جدایی طلبی و افراط گرایی و دموکراسی خواهی پذیرفته نیست.

در این منطقه جاده ابریشم هم قرار دارد و حضور طالبان در آن می‌تواند بر روی این جاده که برای چین اهمیت فوق العاده‌ای دارد تاثیر بگذارد. آیا می‌شود گفت که ایالات متحده در ادامه برنامه اش برای دور شدن از مسائل خاورمیانه و توجه به شرق آسیا، با طالبان در دوحه به توافقی رسیده تا آن‌ها را به نزدیکی چین و جاده ابریشم برساند و اقتصاد پکن را هدف بگیرد؟

جاده ابریشم مورد نظر در منطقه می‌تواند فقط کریدوری باشد به نام «کریدور اقتصادی چین-پاکستان» (CPEC) که از جنوب پاکستان در دریای عمان آغاز می‌شود، و در پایان به کاشغر در سین کیانگ در چین ختم می‌شود. این مسیر که ممکن است تا شصت میلیارد دلار سرمایه گذاری روی آن صرف شود، شامل بندر مهم گوادر با ظرفیت نهایی ۴۵۰ میلیون تن در سالریا، شاهراهارتباطی ریلی و جاده ای، خطوط انتقال انرژی (نفت و برق) خواهد بود. این مسیر توسط نیرو‌های نظامی پاکستانی و چینی با قدرت تمام محافظت خواهد شد. چون این کریدور هم برای پاکستان (کسب در آمد ترانزیت و سرمایه) و هم برای چین (واردات مواد خام و انرژی و صادرات کالا) حیاتی است؛ بنابراین اگر جنبش‌هایی مثل بلوچستان پاکستان بخواهند ناامنی ایجاد کنند، آن توانایی را نخواهند داشت تا این مسیر را مختل کنند. دیگر اینکه آن مسیر اصلی جاده ابریشم نوین یا بهتر و صحیحتر است که بگوییم «ابتکار کمربند و راه» (BRI) که ما در موردش صحبت می‌کنیم، از این منطقه عبور نمی‌کند.

این کمربند شامل پنج کریدور زمینی و یک راه دریایی است. راه دریایی شامل راه ابریشم دریایی قرن ۲۱ است که از شرق چین با عبور از دریای چین جنوبی، تنگه مالاکا، خلیج بنگال (بندر میانمار و چیتاگنگ)، اقیانوس هند (محاصره هندوستان با ابتکار کمربند مروارید) بندر گوادر (در دهانه کریدور اقتصادی چین-پاکستان)، و از آنجا به شرق آفریقا ادامه می‌یابد. راه ابریشم مورد نظر شما شامل ارتباط و همکاری با بندر گوادر نمی‌شود و راه جداگانه‌ای دارد و عمدتا راه آهن است که به ابتکار کمربندو راه نامیده می‌شود. آن بیشتر ارتباط ریلی است تا جاده‌ای که مستقیما از چین به روسیه ادامه یافته و با بهره گیری از راه آهن ترانس سیبری مستقیم در روسیه طی طریق می‌کند و وارد بلاروس می‌شود و از آنجا به لهستان و سپس آلمان می‌رود و در آنجا هاب تجارت چین با اروپاست؛ بنابراین چین را نمی‌توانند در این مسیر که از آن صحبت می‌کنیم، تحت تاثیر قرار دهند. اثراتی هم اگر هم باشد ناچیز است.

فقط می‌توانند در کریدور اقتصادی پاکستان نا امن‌هایی ایجاد کنند که آن هم برنامه ریزی شده که برای تامین امنیت این سرمایه گذاری هنگفت و برای حفظ خطوط ارتباطی و خطوط انتقال برق و جاده‌های زمینی و بزرگراه‌ها و راه آهن، ارزش قائل می‌شود. یکی از اهداف چین اصلا برای احداث این کریدور این بود که در منطقه مسلمان نشین سین کیانگ و شمالغربی پاکستان بتواند توسعه ایجاد کنند و به کاهش افراط گرایی هم در پاکستان و هم مسلمانان چین کمک کنند.

از این منظر من فکر نمی‌کنم که امریکا بتواند تاثیری داشته باشد تا آن منطقه را ناامن کند برای اینکه این نا امن کردن توسط امریکا و علیه چین بیشتر شاید تبلیغات باشد. چون که اگر امریکا قرار بود مزاحمتی برای پکن ایجاد کند، خودش در افغانستان می‌ماند. یکی از اعتراضاتی که هم روسیه و همچنین به خروج امریکا داشتند همین موضوع ناامنی بود که حضور امریکا را در منطقه برای مبارزه با افراط گرایی مثبت می‌دانستند.

با خروج امریکا افراط گرایی بیشتر بوجود می‌آید؛ بنابراین اینکه بگوییم اقدام امریکا در خروج از منطقه برای ایجاد ناامنی بوده قابل قبول‌تر است تا اینکه بگوییم، آن‌ها کمک می‌کنند تا جنبش‌های افراطی رشد کنند. این موضوع را باید با نگاهی جامع الاطراف دید که هر حرکتی توسط چه کسی و با چه منظوری در منطقه صورت می‌گیرد. منطقه ناامن و ملتهب است و کشور‌های همسایه افغانستان، به ویژه چین که در شورای امنیت سازمان ملل عضو دائم هم هست، باید به این نتیجه برسند که اگر حکومت طالبان روی کار بیاید و حکومتی باشد که مدرن نباشد، از سوی کشور‌های همسایه شناسایی نشود و شرط شناسایی یک حکومت اسلامی در افغانستان این باشد که در ساختار‌های یک دولت مدرن بنگنجد و همان جمهوری اسلامی افغانستان با زیر ساخت‌های حقوقی و قانونی باشد و در دولت ادغام شوند. نه اینکه دولت را براندازد. چون برای همه کشور‌های پیرامون حتی همان پاکستانی که آفریننده طالبان است هم مضر خواهد بود.

ارسال نظرات
آخرین اخبار
گوناگون