نشان تجارت - لباسهای سیاه به تن کرده و عینک دودی با شیشههای پهن روی صورت دارد، با وجود اینکه روسری را تا انتها جلو کشیده ولی به زحمت میتوان چند تار موی او را دید.
دستکش سیاه رنگش را در میآورد، ناخنهای لاک زدهاش را نشان میدهد و میگوید: «من ناموس وحید مرادیام، از وقتی رفته این ظاهر منه، اصلا از چادر بدم میاد ولی یه طوری چادر سر میکنم که اصلا معلوم نشم چون برای شوهرم ناموس مهم بود».
بین تمام جملات، علاقهاش به وحید مرادی کاملا مشهود است. گاهی بین صحبتها میگوید «شوهرم همه کسم بود، دسته گلم رفت زیر خاک» و بعد با تأملی چند ثانیهای ادامهی حرفش را از سر میگیرد.
کلمات ناموس، غیرت و ناموسپرستی یکی از واژهای اصلی این زن در صحبتهایش است.
این زن جوان در جایی از صحبتهایش برای نشان دادن انسانیت در همسرش، به پیشنهاد شهرداری به وحید مرادی اشاره میکند که همیشه از او میخواستند تا جزو ماموران سد معبر باشد و او هیچ وقت این مسوولیت را قبول نکرده و معتقد بوده نباید نان مردم را با این کار برید، حتی به حرفهایی بر سر اینکه بعضی از لاتها از جمله وحید مرادی در شلوغیها و اعتراضات خیابانی در همکاری با ماموران حضور دارند اشاره کرد و گفت: «شوهر من اصلا از این کارا نمیکرد چون همیشه خودشو با مردم میدونست.» خواهر زن مرادی که کنار خواهرش نشسته به نشان تاکید بر نشان دادن خلقیات و خصوصیات اخلاقی مرادی، خاطراتی را بازگو میکند که وحید، همان لات معروف برای تفریح با خانواده لی لی و دبرنا بازی میکرده است.
همسر وحید مرادی طبق گفتهی خودش حرفهایی که این یک سال و نیم بعد از کشته شدن همسرش در دل نگه داشته را برای ما بازگو کند، هر چند اجازه نمیدهند که از او عکسی گرفته شود.
وحید مرادی یکی از لاتهای معروف تهران است که سال گذشته در زندان رجایی شهر طی یک درگیری کشته شده است و طبق گفتهی وکیل پرونده رای ابلاغ شده در دادگاه وفق ضوابط اعلامی مشخص نیست.
بیشتر جملاتش را با حسی مملو از خشم بیان میکند، بر این باور است که افراد زیادی تلاش دارند تا چهرهی همسرش را به عنوان اراذل معرفی کنند و فیلم «شنای پروانه» در جشنواره را یکی از همان فیلمها میداند و حتی قصد شکایت از سازندگان این فیلم را دارد و میگوید «من اجازه ندادم از وحید مرادی فیلم بسازن، حالا باید از سازندههای فیلم شنای پروانهام شکایت کنم چون میخواستن ادای شوهر منو دربیارن، حتی فیلم سطح یک هم همینه، اونام همین کارو کردن، میدونی چرا از این فیلما میسازن؟ چون میخوان بگن عاقبت وحید مرادی اراذل و اوباش همین میشه و ۱۱۰ هم پیروز میشه، پس با این وجود من هیچ وقت نمیذارم شوهرم خراب بشه. وحید کشتیگیر بود، اصلا ورزشکار بود، کار و زندگیش رو میکرد.»
نعیم رضا نظامی چهارمحالی، وکیل پروندهی وحید مرادی هم بر این باور است که رفاقت برای وحید مرادی الویت بوده و حتی پیش از اتهام قتل، هیچ سابقهای راجع به تعرض به جان، مال و ناموس اشخاص نداشنه است.
طبق گفتهی وکیل پروندهی وحید مرادی، او در خرداد ۹۷ به مهمانی خاصی دعوت میشود و در درگیری در همان مهمانی متهم به قتل میشود و بعد به زندان میرود و ماه بعد در زندان کشته میشود، صدای همسر جوان وحید مرادی آرامتر میشود و در مورد روز حادثه میگوید: «خودم فهمیدم، هیچکس به من نگفت» این جمله را آنقدر آرام بیان میکند که گویی با خودش در حال حرف زدن است، زن جوان ماجرای آن روز را توضیح میدهد: «اینستاگرام رو باز کردم و دیدم همه پست گذاشتن وحید مرادی روحت شاد، در صورتی که یک ساعت قبلش تلفنی از زندان با هم حرف زده بودیم. بعد فهمیدم چرا برادرم چند بار از زندان زنگ زد و همش حال وحید رو ازم میپرسید، نگو که اونا میدونن چی شده، فقط نمیخوان من هول کنم چون همه میدونستن من چقدر شوهرم رو دوستش دارم.
بعدش داداشم اومد تا منو جلوی در زندان ببره، ساعت ۷ رسیدیم جلوی در زندان، انقدر حالم بد بود که هیچی نمیفهمیدم، فقط به دادشم گفتم از من فاصله بگیر چون حالم خوش نبود، داد میزدم که بگید وحید بیاد بیرون، دو تا آجر دستم بود با همونا زدم دوربین مداربستههای جلو در زندان رو شکوندم که بعد زنگ زدن یگان ویژه اومد و داداشم رو بردن.»
انگشت اشاره را به نشان تاکید بالا میآورد و با صورت گداخته از خشم ادامه میدهد: «سه روز داداشم رو بردن، حتی توی مراسم خاکسپاری شوهرم نبود.
اون روز جلوی در زندان حالم سر جاش نبود، فقط به در زندان میکوبیدم و وحید رو صدا میزدم، فکر نمیکردم وحید مرده باشه، فکر میکردم نهایت توی کما باشه، انقدر سر و صدا کردم که نگهبانی درو باز کرد گفت خانم ساکت باش، منم با مشت زدم توی صورتش، کلا اون روز رد داده بودم.
دوباره زنگ زدن یگان ویژه اومد، وسیلهی دفاع من فقط دو تا آجر بود، مامورا تا خواستن بیان سمتم گفتم اگه بیایین جلو با این دو تا آجر میزنم به سر و صورتتون و اینجا رو به خاک و خون میکشم که نیروی یگان ویژه همون جا وایستاد.
آنقدر جلوی در زندان موندم که ساعت یک شب شد، دیگه اجازه دادن برم داخل، تا رفتم تو بهم تسلیت گفتن، ولی من انقدر گریه کردم که توی بخش سالن زندان بردنم تا داداشم از زندان بیاد منو آروم کنه، داداشم حمید روم یه تعصب خاصی داره حتی بخاطرم قتل هم کرده، گفتن اگه اون بیاد ببینه خواهرش حالش اینطوریه به هم میریزه، آخه داداشم روم خیلی حساسه.
خلاصه بعد اون، تا 5 صبح دنبال داداش کوچیکم بودم که ببینم از جلو در زندان کجا بردنش، ولی همه پاس کاریم میکردن و میگفتن ما اصلا چنین چیزی نشنیدیم، در صورتی که آگاهی کرج برده بودنش.»
بین صحبتها احساسش را کاملا مدیریت میکند تا ما شاهد قطرههای اشک او نباشیم و جدیتر از قبل به حرفهایش ادامه میدهد، بعد از سکوت چند ثانیهای میگوید: «فرداش رفتم غسالخونه تا ببینمش، پسفرداش هم خاکش کردیم. بعدش رفتم سازمان امور زندانها تا فیلم مداربستهی زندان رو بگیرم ولی بهم ندادن، البته دکتر محمد شهریاری سرپرست دادسرای امور جنایی تهران خیلی کمکم کرد، ولی در کل اذیت شدم؛ مثلا به من یه مسجد ندادن تا برای شوهرم یه مراسم بگیرم، یه مسجد توی کرج هست که شوهرم اونو خیلی دوست داشت، همیشه میگفت من چیزیم شد مراسم منو اینجا بگیرید، منم به عشق شوهرم رفتم ۶۰۰ تومن بیعانه دادم به مسجد که دو ساعت بعد امنیت من و پدر و مادر وحیدو صدا زد تا امضا بدیم تا برای وحید مراسم نمیگیریم، قبول نکردم و گفتم برای شوهرم مراسم میگیریم اونا گفتن میبریمت توی زندان، گفتم باشه ولی بیام بیرون بهترین مراسمو برای شوهرم میگیریم.
اینا همه در صورتیه که شوهر من بچه شیعه بود یعنی حقش یه مراسم توی مسجد بود، خلاصه مادر شوهر و پدر شوهرم امضا دادن ولی من ندادم چون کلا من جایی امضا نمیدم. حتی نذاشتن براش هجله بزنم ولی من بهترین هجله رو گرفتم و همه جارو ریسه بستم و کار خودمو کردم، حتی بهشت زهرا هم بهمون میز و صندلی نداد.
وحید با مرام بود مثل بقیهی لات و لوتا نبود، فدایی زیاد داشت هنوزم داره، هشتاد هزار نفر برای مراسمش اومدن، برای هر کسی که اینقدر آدم نمیره، وقتی سنگ مزارشو انداختم بهشت زهرا گفت باید سنگ عوض کنی، اینجا شبیه امام زاده شده و بازماندههای قبر بغلیا هم باهاش مشکل دارن در صورتی که دروغ میگفتن، آخر سرم زدن سنگ رو شکوندن، منم با چادر سنگو زدم زیر بغلم رفتم دفتر بهشت زهرا گفتم اگه سنگ شوهرمو ندین بیل و کلنگ آوردم تا قطعه شهدا رو با خاک یکی کنم.
انقدرم آشنا و فدایی وحید مرادی دارم که کافی باشه فقط یه چیزی رو اعلام کنم، مثلا بگم هر روز شیشه ماشین فلانی رو بزنن بشکون یا بچه فلانی رو بدزدن بعد خودمم فقط بشینم نگاه کنم.
شوهر من پهلوون بود، خاطر خواه زیاد داشت ولی اصلا نوچهبازی و باندبازی توی مرامش نبود برای همین یکی به اسم حسین پنجک همیشه دلش میخواست تا جای وحید مرادی بگیره و بهش حسودی میکرد.»
طبق گفتههای زن وحید مرادی، این فرد یکی از بزرگترین مواد فروشان ایران است و در آخرین دادگاه غیر علنی مرادی جلوی جمع بیان کرده: «همه میگن من مواد فروشم، آره خب من مواد فروشم»
این زن جوان با صدایی بلندتر از قبل در مورد حسین پنجک میگوید: «چند سال پیش با فروش چهل میلیارد مواد، یه جشن گرفت، یعنی با یه میلیاردش یه جشن بزرگ توی یکی از برجای بالای تهران گرفت،این یارو حکمش اعدامه چون تا حالا دو تا از آشپزخونههای شیشهاش لو رفته اما اعدام نشده، اصلا باید الان قزلحصار باشه ولی زندان رجایی شهره، حالا میدونی چرا؟ چون اونجا همه اعدامی هستن و ازشون استفاده میکنه، مثلا یه یارویی دو تا قتل داره و قراره اعدام بشه دیگه چیزی براش مهم نیست، گردن گیری خلاف یکی دیگرم میکنه، حسین پنچکم ازشون استفاده میکنه، الان توی پروندهی شوهرمم همین کارو کرده، جلسه آخرم دوازده نفر آوردن که همشون گردنگیر بودن.
حسین پنجک بدش میاد کسی ازش بالاتر باشه، وکیلبند زندان بود تا وقتی که وحید مرادی میره اونجا و همه عاشق اون میشن، برای همین وکیلبندی اون پر میشه، بعدم حسین پنجک گردنگیر جور میکنه و اینطوری میشه.»
صحبتهایی بر سر ارتباط بین هانیکرده یکی دیگر از لاتهای تهران و قتل وحید مرادی وجود دارد و همسر وحید مرادی در مورد ارتباط هانیکرده و وحید مرادی در زمان حیات او میگوید: «هانیکرده برای اینکه خودشو بالا بکشه دم پر وحید مرادی میچرخید اما اون توی کار مواده که وحید مرادی از این کارا خوشش نمیومد، برای همین هانیکرده بود که همیشه خودش رو به وحید میچسبوند، شوهر من آدم با مرامی بود، انقدر انسان بود که آقای دادستان میگفت متهم به صداقت این من ندیدم تا بحال.»
همسر وحید مرادی در مورد مهمانی ساختگی صحبت میکند که بعد از ورود وحید به مهمانی در لایو اینستاگرام و به صورت آنلاین یکی از افراد حاضر در مهمانی شروع به ناسزا گفتن به او میکند و همین باعث درگیری میشود، بعد از آن وحید مرادی به اتهام قتل به زندان میرود، با حسی مملو از خشم میگوید: «شوهرم هر کجا میخواست بره من میدونستم، مثلا مهمونی میخواست بره من میدونستم چون لباساشو من آماده میکردم، اون روز مهمونی هم قرار بود بره باشگاه که حسین گودرزی بهش پیام میده و برای مهمونی دعوتش میکنه، پیام داده بود، داداش ناهار حاضره زودبیا، پول آژانس حساب نکن خودم میام جلو در… اون گوشی که این پیاما توش هست هنوز دست منه، شوهر من جونش بود و ناموسش وقتی یارو لایو میگیره و شروع میکنه فحش ناموس دادن شوهر من که نگاه نمیکنه.»
بین صحبتهایش خواهر زن مرادی برای آشنایی و یا شناخت بیشتر در مورد خصوصیات اخلاقی و خلق و خوی وحید، همان لات معروف خاطراتی از تفریحهای خانوادگی را بازگو میکند و میگوید: «آقا وحید هر وقت به خونهی ما میامد گوشیش هر چقدر زنگ میخورد اصلا جواب نمیداد چون میگفت میخوام پیش شما بمونم، نمیخوام برم پیش رفیقام، وقتی دور هم بودیم دبرنا بازی میکردیم، خونهی ما حیاط داشت برای همین میرفتیم توی حیاط و لی لی بازی میکردیم، ذاتش یه بچهی با انصاف و با غیرت بود وقتی با من و خواهرم بیرون میومد هوای مارو خیلی داشت چون ناموسش براش خیلی مهم بود، یه انسان واقعی بود.»
زن وحید به این نکته تاکید داشت که در طول این یک و نیم سال بارها از بی بی سی و بعضی رسانههای دیگر خواستند با او مصاحبه کنند اما از این کار اجتباب کرده است، از دلیل این امر که میپرسم با همان خشم پیدا در صدایش میگوید: «چون فکر میکردم مملکتم ازم حمایت میکنه ولی هیچ دفاعی نکرد، وقتی یه مسجد بهش ندادن تا مراسم بگیریم باید تا تهشو میخوندم.
اصلا برام عجیبه که توی دادگاه رییس سابق زندان رجایی شهر حضور نداره، اصلا فیلم و عکسای قتل شوهرم توی زندان دیدی؟ من نمیتونم ببینم چون گریهام میگیره، تن و بدنم میلرزه، توی دادگاه اصلا از پخش شدن این کلیپا چیزی نگفتن، چرا باید این چیزا از زندان پخش بشه؟ من چیزی برای باخت ندارم، از خدامه برای شوهرم برم بالای چوبهی دار، دسته گلم رفته زیر خاک، قرار نبود دادگاه غیر علنی باشه اما بی سر و صدا برگزار کردن، من اصلا این رسیدگی دادگاه رو قبول ندارم و باید بخاطرش برم پیش رییس قوهی قضاییه تا جریان پرونده درست پیش بره.»
همسر وحید مرادی در سراسر صحبتهایش تنها به دفاع از وحید مرادی پرداخت که جامعه در برابر او واکنشهای متفاوتی داشتند، این زن جوان از پیشنهادهای دولتی که به همسرش میشده گفت: «شهرداری چند باری به شوهرم پیشنهاد داده بود تا مامور سد معبر خیابون بشه ولی وحید همیشه میگفت من نمیرم بزنم زیر بساط آدمای نیازمند محتاج که برای پنچاه هزار تومن اومدن کاسبی کنن، شوهر من خیلی راحت میتونست از هر راهی پول دراره اما این کارو نمیکرد.
حتی علی پروین و قلعه نویی میخواستن که با اونا باشه اما خودش نمیخواست. الان اگه بدونی خونهی من کجاست گریهات میگیره، در صورتی که شوهرم میتونست اینطوری زندگی نکنه اما نخواست هر کاری بکنه.»
این زن جوان در مورد منش همسرش و ارتباط او با آدمها میگوید: «هر وقت میخواست دل منو خوش کنه مثلا، رستوران بریم مجبور بود مثلا ده تا میز دور مارو رزرو کنه تا توی امنیت باشیم و من راحت یه شام بخورم، از بس که مردم فضول بودن، از بس زنای جلف دورش میومدن، در صورتی که خب اگه میخواست با آدمای اون شکلی باشه خب میومد میگرفتشون دیگه، هر وقت من باهاش بودم هر کسی میومد عکس بگیره میگفت برید من با ناموسمم و عصبی میشد.
حتی یه حاجی بود که تو کار فروش لوازم خونه بود وحید براش یه کاری انجام داده بود، میگفت آقا وحید برای ما یه کاری کرد هرچی گفتیم هر چی میخوای بردار اما قبول نکرده و گفت به جاش جهاز دو سه تا دختر دم بخت بده. میخوام بهت بگم یعنی خیلی کارا میتونست بکنه از خیلی راها میتونست پول دراره اما نکرد.
مثلا شبا وقتی از مهمونی برمیگشتیم، توی خیابون سوپور میدید میزد روی ترمز بدو بدو میرفت به پولی به رفتگر میداد سرش رو یه ماچ میکرد و بر میگشت توی ماشین، ببین تا چه حد آدم حسابی بوده.»
وحید در هیچ تجمع آنچنانی حضور نداشت
صحبتها و ادعاهایی در مورد حضور بعضی لاتهای تهران برای برخورد با تجمعات اعتراضی گاه به گوش میرسد که یکی از آنها وحید مرادی بود اما همسر او این موضوع را به طور کامل تکذیب میکند و میگوید: «دوست داشتن مثل هانی کرده که توی شلوغیا بوده شوهر منم باشه اما وحید میگفت من دوست ندارم از این کارا کنم، من با مردمم، خودمو از مردم میدونم.»
وکیل پروندهی وحید مرادی: هیچ سابقهای راجع به تعرض به جان، مال و ناموس اشخاص پیش از آن اتفاق نداشته بود
نعیم رضا نظامی چهارمحالی وکیل پدر وحید مرادی بر این باور است که رفاقت برای وحید مرادی اولویت بوده و پیش از اتهام قتل، سابقهای از این دست جرمها نداشته و ادامه میدهد:«جای بسی تاسف است که چرا از ظرفیتهای اشخاصی چون وحید مرادی به نحو مطلوب استفاده نمیشود؛ گو آنکه بنیان شخصیت انسانها در شرایطی که در هفت سالگی تکمیل و با پایان نوجوانی بفعل میرسد میتوان از میانه تحصیل نوجوانان در مدارس نسبت به شخصیت یابی اقدام کرد، وحید مرادی پس از تربیت در خانه به جامعه سپرده شد و میبایست از این شخصیت توانا در زمینههای مطلوب استفاده شود.
مرحوم وحید، مسلک اشخاص خاصی را دنبال کرد و آنها را الگوی خود قرار داد و در نهایت رفاقت را به نحوی اولویت خود قرار داد و با بررسی کیفیت سوابق ایشان قبل از ۹-۳-۹۷ عموم آنها راجع به مباحث خاصی است. شوربختانه وحید مرادی در برخی از رسانهها پیرو ویدئوهای منتشر شده در فضای مجازی به عنوان شرور و لات معرفی شد.
فرق عمیقی است بین این الفاظ با روحیات ذاتی مرحوم وحید زیرا پدیده لوطی در تاریخ این مملکت وجود دارد و از دوران قاجار شکل گرفته است گو آنکه فاصله عمیقی است بین لوطی، لات و گنده لات، وحید مرادی مسلک و مرام پهلوانی داشت و هیچ سابقهای راجع به تعرض به جان، مال، ناموس اشخاص قبل از ۹-۳-۹۷ نداشت و متاسفانه در شرایط خاصی در این روز مرتکب فعلی ناخواسته شد که همان موضوع مقدمهای برای فرجام تلخ وحید مرادی در ۱۱-۴-۹۷ گشت.
تفاوت بین طیب حاج رضایی با شعبان جعفری در تاریخ این سرزمین مشخص و ماندگار شده است لذا پرونده قضایی مرحوم وحید مرادی دیر یا زود بسته خواهد شد اما تاریخ در خصوص ایشان و تفاوتهایش با دیگران قضاوت خواهد کرد.