نشان تجارت - به یُمن فراغت ایام تعطیل در این دومین نوروز کرونایی، توفیقی دست داد تا در گرمبازار گروههای اجتماعی در فضای مجازی گشت و گذاری کنم که پارهای مشاهدات، راقم این سطور را به نوشتن این جستار واداشت. البته از شما چه پنهان، مثل گذشته هر چه خواستم به دیده اغماض به پارهای امور بنگرم و بیتوجه از کنار برخی مشاهدات عبور نمایم و از نوشتن این نقدگونه شانه خالی کنم، نتوانستم. ناخودآگاه در گشت و گذار نوروزی دستم کشیده شد به نوشتن این مقاله. در ابتدا یادآور شوم: آنچه در اینجا مورد اشاره قرار میگیرد، چندان هم از ذهن بیدار خوانندگان گرامی و اهل نظر دور نیست. فقط میخواهم نکاتی را متذکر شوم و دریغم را از پارهای مشاهدات با خوانندگان در میان بنهم. شاید آنچه با زبان دریغ از آن سخن میرانم، درد دل برخی از گرامیان نیز باشد که در محاورات روزانه و دورهمیهای دوستانه گهگاه بر زبان آورده میشود.
کافی است فراغتی دست دهد تا با صبر و حوصله، محتویات برخی از گروههای تعریف شده در فضای مجازی، اعم از واتساپ و تلگرام و اینستاگرام و… را مرور کنیم. اگر با نظری نقادانه و نگاهی نکتهسنج به محتوای تعدادی از آنها بنگریم، شاهد اموری خواهیم بود که هر یک موضوعی درخور درنگ و تأمل است. گروههای اجتماعی در فضای مجازی گرچه در ظاهر راه به حوزه ارتباط و خبررسانی و به اشتراک گذاشتن نظرات و اندیشهها و علاقهمندیهای اعضا گشودهاند، اما در باطن و بر خلاف انتظار، کار خاصی در جهت افزایش آگاهی اعضا نمیکنند و معرفتی درخور شأن آدمی نمیافزایند. گهگاه اطلاعاتی سطحی، حداقلی و فاقد عمق در دسترس میگذارند که بهسرعت رنگ میبازد. باید گفت محتویات آنها بیشتر به سرگرمی شبیه است تا اندیشهورزی و دانشاندوزی.
حال بگذریم از برخی بازـ ارسالیهای غیرمستند و نامعتبری که جز تشویش افکار و به انحراف کشاندن اذهان چیزی در چنته ندارند. دریغ از اندکی حرف حساب و مطلبی استخواندار که ارزش خواندن داشته باشد! هر یک از اعضای گروه، البته به استثنای شماری اندک، با مشتی کلمات ناساز و ناموزون و عبارات نتراشیده و نخراشیده چیزهایی را در صفحات مجازی بین یکدیگر رد و بدل میکنند که از هر جهت که نگریسته شود، تأسفبار است؛ چندان که در مواردی تحملشان برای اهل نظر بسیار سخت میآید. پنداری فضای مجازی بستری شده است برای مهملنویسی و آسیبرسانی به زبان و فرهنگ ملی. این پدیده نامبارک در کنار تمام فوایدی که میتوان برای فضای مجازی متصور شد، تهدیدی است برای نسل حاضر که به نظر میرسد هنوز زنگ خطرش به گوش بسیاری نرسیده است.
مبادا خوانندگان گرامی گمان کنند نگارنده زیاده بدبین است و میخواهد نقاط ضعف فضای مجازی را به گونهای درشتنمایی کند. راقم این سطور چنین قصدی ندارد. با اذعان به این مطلب که کم نیستند گروههایی که اعضایش دستی در نوشتن دارند و در گرمبازار شبکههای اجتماعی سایر اعضا را با اندوختههای دانشی و آموزههای علمی خود بهرهمند میگردانند، اعضایی وظیفهشناسند، در تنویر افکار و روشنگری اذهان احساس وظیفه میکنند. فضای مجازی را صرفا نه محملی برای تفریحات و سرگرمیهای خود، که فرصتی فراهم برای آگاهانیدن سایرین و افزایش دانش و اطلاعات اعضای گروه به شمار میآورند؛ اما این دسته از کاربران در مقایسه با آن تعداد اعضای مورد اشاره متاسفانه بسیار اندکاند.
با کمال تاسف روزی نیست که هر یک از اعضا، سطرهای بیمایه، یا تصاویری نازیبا و کلیپهای بیمحتوا، با انواع شکلکها و خطوط تصویری (ایموجی) بر صفحات مجازی ننشانند. هنوز این پیام خوانده و نخوانده، پیامی دیگر از راه میرسد و افراد را به طور معمول به واکنش کوچه بازاری وامیدارد. خلاصه اینکه بسیاری از این گروهها دکانی است دونبش که افرادی به برکت این خوان گسترده در اقلیم مجاز برپاداشتهاند تا به هر نحو که شده، امکانی برای تفریحات و سرگرمیهای خود فراهم آورند و عمر گرانمایه خود را در آن به حراج گذارند. دست حسرت گزی ار یک درمت فوت شودر هیچت از عمر تلف کرده پشیمانی نیست! (سعدی)
تاسف دیگر اینکه، جای واژگان زیبای ادبی در این دکانهای دونبش آشکارا خالی است. فقر واژگان در پارهای از آنها واقعا بیداد میکند. چقدر خوب بود از زاویهای، نظر و اندیشهای در این گروهها شکل میگرفت و اعضا را در جهت اندیشیدن و گفتگویی مؤثر و روشنگر سوق میداد؛ شاید راهی را در زندگی میگشود و به گشایشی میانجامید. معلوم نیست اینهمه نثر و ادب پارسی که اعضا در کلاسهای درس ادبیات در طول دوران تحصیل فراگرفتهاند و بعضا از بابتش نمرات درخشان نیز در کارنامه تحصیلی خود نشاندهاند، به چه کار آمده است! چرا آن آموختههای سالیان دراز تحصیل در فضای مجازی به کار گرفته نمیشود و سری در انبوه پیامها باز نمیکند؟!
اسفبارتر اینکه، گاهی شمار کلمات رد و بدل شده در هر پیامی از انگشتان یکی دو دست تجاوز نمیکند. در واقع بخل در استفاده از کلمات فارسی و ساخت عبارات دلنشین در این گروهها موج میزند! در این میان، سلاخی واژگان، شلختهنویسی و غلطگویی، عدم رعایت علائم سجاوندی و نشانهگذاری، استفادههای غیرمتعارف از واژگان بیگانه، به کارگیری کلمات کوچه بازاری، و نیز شکستهنویسی و استفاده از زبان محاوره در نوشتار جای مستقل خود را دارد. از آن جمله است واژگانی همچون: «اسنر اصن» به جای «اصلا»؛ «عحسن» به جای «احسن»؛ «راجب» به جای «راجع به»؛ «تارف» به جای «تعارف»؛ «مثلن» و «حتمن» و «فعلن» به جای «مثلا»، «حتما» و «فعلا»؛ «بِحَرف» به جای «حرف بزن»؛ «برا من» به جای «برای من»؛ «فِک کنم» به جای «فکر کنم»؛ «اون» به جای «آن»؛ «عایا» به جای «آیا»؛ «عاقا» به جای «آقا»؛ «بزارم» به جای «بگذارم»؛ «آورین» به جای «آفرین»؛ «هرازچندگاه» به جای «هرازگاه»؛ «اس» و «هس» به جای «است» و «هست»؛ «آرع» به جای «آره» یا «آری»؛ «لدفن» به جای «لطفا»، و دهها و صدها نمونه دیگر که فهرستی بلند را به خود اختصاص میدهد و البته شرح آن مثنوی هفتاد من میشود.
غلطنویسیها در برخی گروهها آنقدر فاحش و فراوان است که بعید نیست بخشی از آنها عمدی بوده باشد! سادهانگاری است اگر تصور شود همه آنها سهواً و از روی بیسوادی صورت پذیرفته باشد. متاسفانه در فضای مجازی همه چیز قربانی سرعت است؛ حتی دقت و راستی و حقیقت! عبارات به کار رفته نیز گاه آنقدر نارسا، بههم ریخته و شلخته است که در پارهای موارد مقصود را به درستی نمیرساند؛ پُر است از تیرگی و ابهام. در چنین وضعیتی، پیامگیر درمیماند که مراد پیامدهنده چیست و چه خواسته است بگوید. گویی در فضای مجازی دستهایی به عمد درصددند تا آنجا که ممکن است زبان و فرهنگ فارسی پاس داشته نشود و دستاوردهای بزرگان گذشته برای اعتلای این سرمایه گرانسنگ نادیده گرفته شود.
کرامات فضای مجازی!
اندر کرامات فضای مجازی همین بس که امکانی در اختیار کاربران قرار داده تا آنجا که ممکن است تصاویر مفهومی و خطوط تصویری یا اصطلاحا همان «ایموجی»ها (Emoji) را جایگزین واژگان ادبی و خطوط نوشتاری کنند؛ صورتکها و نمادهایی برای انتقال لحن و تُن صدا و نمایش حالت چهره و بیان احساسات! این منبع عظیم صورتکهای زردرنگ با ظاهر عجیب و غریبشان کاربران را از کمترین تلاش برای یافتن کلمات و نوشتن عبارات رهانیده است! گویی با ظهور این صورتکها، کاربران خود را بینیاز از کلمات احساس میکنند و «کلمه» نزدشان امری بیگانه است، تا چه رسد به عباراتی ساخته و پرداخته که زحمت نوشتن و خواندنش را به خود و دیگران بدهند. شاید بدین وسیله میخواهند بگویند واژگان به تنهایی پاسخگوی تمامی نیازها نیستند و شاید خواستهاند با زبان بیزبانی آن عبارت را یادآور شوند که: «رُب صُوره اغنه مِن اَلف کلمه» (بسا نقشهایی که آدمی را از هزار کلمه بینیاز گرداند). در این صورت، آیا فضای مجازی آمده است زبان امروز ما را بهتدریج تغییر دهد و مهر پایانی باشد بر زبان رایج ما؟ راستی، در چنین وضعیتی چه آیندهای در انتظار زبان ماست؟ واقعا جای بزرگان دنیای نظم و نثر، و مشاهیر زبان و ادب پارسی همچون: سعدی و حافظ و فردوسی و مولوی در این روزگار خالی است!
همین قدر که اعضای گروههای فضای مجازی شبانهروز در کمترین فاصله زمانی و با کمترین کلمات پیامی ارسال کنند، برایشان مغتنم است: پیامی در پی پیامی؛ فقط همین! هر چه پیام بیشتر، بهتر. به همین دلخوشند. به خطا و صوابش هم کاری ندارند و تأملی در آن نمیکنند. گویی واژه و محتوا برایشان مهم نیست و با این سخن نغز سعدی بیگانهاند که:
تأملکنان در خطا و صواب
بهْ از ژاژخایان حاضر جواب
آنچه برایشان اهمیت دارد، فعال بودن چرخه پیام است؛ هر چه بیشتر پیام در گردش باشد رضایت خاطر اعضای گروه را بیشتر جلب میکند؛ حالا میخواهد به هر ترتیب و آدابی که باشد! فرقی نمیکند که این پیام چیست و منبع آن پیام کدام؟ این پیام درست است یا نادرست؟ سازنده است یا مخرب؟ در پی هر پیامی فوراً نقش پستچی و نامهرسان را عهدهدار میشوند. نوشتهای را خوانده و نخوانده در کمترین زمان ممکن به این و آن انتقال میدهند! تنها سهمی که از فضای مجازی نصیب آنها شده همین واسطهگری و واسطهبازی است. به نظر میآید عنوان «پستچی» و «نامهرسانِ» مجازی برای اینان چندان بیوجه نباشد!
مایه شگفتی آنجاست افرادی بیشتر در این گروهها فعالیت نشان میکنند که حتی از نوشتن متنی ساده و یا یک عبارت کوتاه به مناسبت تبریک نوروزی عاجزند. خودشان دست به نوشتن نمیبرند، فقط دست نیاز به متن آماده دیگران دراز میکنند. نوشتههای کلیشهای دیگران را از اینجا و آنجا وام گرفته، با اشتیاق در شعاع وسیع به این و آن بازارسال میدارند. برخی از اینان حتی زحمت یک بار خواندن آن متن رسیده را نیز به خود نمیدهند، تا جایی که متن تبریک نوروزی را با نام دیگری در قالب متن خود جا زده، به سایر اعضای گروه ارسال میدارند!
کاربرانی بدون تولیدِ حتی عبارتی، با انبوه رسیدها و ارسالیها خود را مشغول میدارند و با همینها، شبانهروز خود را پُر میکنند و بدینسان رضایت خاطر مییابند. از اوضاع و احوال پیداست که حضرات کاربر تا بخواهی از اوقات فراغت کافی برخوردارند و تا بخواهی از حوصله زیاد نصیب بردهاند، اما اندک حوصلهای برای کتاب خواندن هرگز! اصلا کتاب ببینند، میگریزند، حتی دقایقی هم حاضر به نشستن در محضرش نمیشوند، در حالی که پای صفحات مجازی، بدون کمترین احساس خستگی و بیحوصلگی ساعتها مینشینند و وقت تلف میکنند.
یادی از نامهنگاریهای قدیم
خیلی از ما بهخوبی به یاد میآوریم گذشته نه چندان دور را که هنوز این نوع امکانات ارتباطی نیامده بود و افراد وقتی از هم دور میشدند، اولین و بیشترین چیزی که آنها را به هم متصل میکرد و از اوضاع و احوال یکدیگر خبردارشان میساخت، نامهنگاری بود. نامههایی کوتاه و بلند و گاه چند صفحهای؛ آمیخته به احترام و ابراز محبت و دوستی و غلیان احساسات پاک. به محض اینکه از نزدیکان فاصله میگرفتیم، گویی کسی ناگزیرمان میکرد نامهای بنویسیم و برای آنان ارسال کنیم و متعاقبا روزها و هفتهها چشم به راه پاسخ باشیم. گاه هنوز جواب آن نامه قبلی نیامده، دوباره دست به قلم میشدیم و نامهای دیگر تدارک میدیدیم. در نامهها نه از آن تصاویر مفهومی و خطوط تصویری خبری بود و نه از آن صورتکها و نمادهای زردرنگ.
یکی از مراجعات همیشگی ما ادارات پست یا صندوقهای پستی سر کوچه و خیابان بود. چقدر خوشحال میشدیم وقتی نامهرسان غافلگیرانه زنگ خانه را به صدا درمیآورد و با سلامی، پاکت دربسته نامه را در دستمان مینهاد؛ پیک شادی بود برای ما، از فرط خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدیم. سراسیمه پاکت را میگشودیم و چشم به سطرهای نامه میدواندیم. با هر سطرش حسی میگرفتیم: گاه در حین خواندن میخندیدیم، گاه میگریستیم. گاه متن نامه بچنان خواندنی و شیرین میآمد که به یک بار خواندن راضی نمیشدیم، بارها و بارها میخواندیم. دوران خدمت سربازی، حضور در جبهههای جنگ، سفرهای طول و دراز به اقصی نقاط کشور، و هجرت به سرزمینهای دور و نزدیک، فرقی نمیکرد؛ در همه این موارد، این نامه بود که میان افراد حلقه اتصال و پل ارتباطی ایجاد میکرد.
یادش بخیر، چه واژگان و عبارات تراشیدهای ردیف میکردیم. مراقب بودیم کلمه و عبارتی را اشتباه ننویسیم تا نشان از بیسوادیمان باشد. نوشته را چند بار میخواندیم، ویرایش و بازویرایش میکردیم و نکتهآموز این بیت زیبای سعدی شیرینسخن بودیم که:
نباید سخن گفت ناساخته نشاید بریدن نینداخته
گاه چندان زیاده مینوشتیم که کاغذ کم میآوردیم. پس حاشیه صفحات را نیز پُر میکردیم. متن نامهها با تمام کوتاه و بلندیاش ترکیبی یکسان داشت؛ با سلام و احوالپرسی آغاز میشد و پس از شرح احوال و ذکر وقایع روز و هفته و ماه، آنگاه با خداحافظی و رساندن سلامی گرم به این و آن پایان مییافت. نامهها جملگی نقش آن تمرینهای خاطرهانگیز ادبی را در دوران تحصیل بازی میکرد. درحقیقت با نامهنگاری، آنچه را در طول سالهای تحصیل در کلاسهای درس ادبیات آموخته بودیم، مشق میکردیم. شاید بدینسان زکات آموختهها را میپرداختیم و شاید هم گاه سواد خود را به رخ اطرافیان میکشیدیم. هر چه بود، از این رهگذر دایره واژگانیمان باز و بازتر میشد. بر قدرت نوشتن ما میافزود. نامهنگاری به ما جرأت نوشتن میداد.
اما امروزه دیگر جای آن نامهها و در اصل، آن تمرینهای دلنشین ادبی خالی است. دیگر از آن دقتها و وسواسهایی که در نوشتن نامه و در به کارگیری واژه و عبارت و سطر و پاراگراف و علائم سجاوندی و نشانهگذاری به خرج میدادیم، خبری نیست. فضای مجازی دشتی مشوش را میماند! آشفتهبازاری که اندک حرف حسابی در آن حکم کیمیا را دارد. عنوان «مَجازی» انگاری هر ناروایی را در این فضاهای نوظهور «مُجاز» کرده است و هر گفته و نوشته غیرمُجازی را بر جای مُجاز نشانده است!
*نویسنده
منبع: روزنامه اطلاعات