ورزش و جوان- دنیس برگکمپ در مصاحبهای تائید کرده که کرویف میخواسته او را به بارسلونا ببرد. این بازیکن هلندی میگوید یوهان کرویف در تماسی تلفنی توصیهای برای او داشته است: باید بین خوشحالبودن و ثروتمندبودن یکی را انتخاب کنی. از نظر کرویف خوشحال بودن یعنی برگکمپ به بارسلونا میرفت. ثروتمند بودن هم انتخاب تیمی بهغیراز بارسلونا بود.
دیشب وقتی مالک نفت از علی کریمی میگفت که در پایان بازی سپاهان، دست در جیب اعتنایی به وی نکرده و بعد از یک سلام خشک از کنارش گذشته است، جمله کرویف را به ذهن آوردیم؛ اینکه در زندگی موقعیتهایی پیش میآید که بین خوشحالی و ثروت یکی را انتخاب کنی. اینکه پشت به ثروت مالک باشگاه، درنهایت راهی را رفته باشی که برکناری، پایان آن است؛ اما چه خوب که حداقل یک علی کریمی در این فوتبال هست، کسی که با بیاعتنایی به تأمینکننده قرارداد میلیاردی، خوشحالی را برمیگزیند.
از این تصاویر از علی کریمی بسیار به خاطر داریم؛ از طغیان او علیه تیم ملی و شرایط بد اداره آن در دوره سرمربیگری علی دایی که منجر به بیرون شدن او از جمع ملی پوشان و محرومیت در فدراسیون کفاشیان شد تا رویارویی با محمد رویانیان مدیر وقت پرسپولیس که سالها بعد از برکناری همچنان باشگاه را اسیر تصمیمهای اشتباه خود کرده است؛ دراینبین باید از کریمی جام جهانی 2006 و لگد محکم او به ساک پزشک تیم ملی هم یاد کنیم که شاید اعتراض او به تسلط و تأثیرگذاری باند قدرتمندی بود که قدرت اصلی را در دست داشت. او حتی با این حرکت ظاهراً ناشایست هم از چشم مردم نیفتاد و البته سالها بعد در یک روز سختتر، به این توجه و علاقه پاسخ داد.
برای ما که انگار چارهای جز دم نزدن و سکوت محض مقابل نااهلیها در اداره فوتبال نداریم، بیاعتنایی کریمی و مخالفت سفتوسخت او با مالک ناآشنای نفت که شمایی کامل از نورسیدههای فوتبال است، امیدبخش است که این فوتبال هرگز نجات نخواهد یافت مگر با همین کله شقی و مقاومت. همین بیتوجهی به کسی که با نمایش ثروت شاید ضربهای جبرانناپذیر به کلیت و موجودیت این رشته ورزشی وارد کند، کسی که حضور تلفنیاش در برنامه نود و شعف ناشی از آن، مشابهان پرتعدادی را به خاطرمان آورد که البته آثارشان هنوز از روح و تن فوتبال خارج نشده است.
چه خوب که بین درخشان بودن – کریمی بودن، دومی را انتخاب کنیم. بیتفاوت به ثروت، در جهت چیزهایی مثل اصول انسانی. وقتی در آخرین جلسه تمرین نفت در تهرانسر، او را میدیدم که سبکبال کنار زمین میدوید و بازیکنها از قدم زدنش کیف میکردند، دلم به آینده قرص میشد؛ اگرچه شاید او فعلاً جایی روی نیمکتهای لیگ نداشته باشد؛ اما آینده از آن اوست که بچههای نفت، برایش جان میدادند و - جز یکی - تا لحظه آخر تنهایش نگذاشتند. لابد آنها هم مثل ما، دوست دارند سرمربی تیمشان کسی باشد که وقتی اسمش آمد، ذهنمان را خاطرات خوب و درستی و راستیاش پر کند.
کاش علی کریمی که حالا با قهر و عصبانیت از در کوچه پشتی باشگاه نفت در تهرانسر به خلوت خودش برگشته، دوباره بهجایی برگردد که به آن تعلق دارد. کاش همه ما علی کریمی باشیم؛ همینطور ایستاده، غیرقابلمذاکره، غد و خشمگین البته وقتی قرار است در فوتبال به پاشنه نابلدها بچرخد.
منبع: نود